گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

رخت بربستیم و دل برداشتیم

آمده نا آمده پنداشتیم

چون خیالی می نماید کائنات

بود و نابودش یکی انگاشتیم

در زمین بوستان دوستان

سالها تخم محبت کاشتیم

مدتی بستیم نقشی در خیال

بر سواد دیده اش بنگاشتیم

عاقبت دیدیم جز نقشی نبود

از خیال آن نقش را بگذاشتیم

در خرابات فنا ساکن شدیم

عاشقانه چاه جاه انباشیم

تا خلیل الله آمد در کنار

نعمت الله از میان برداشتیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟

کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم

راست کردند این خران سوگند تو

پرکنی زینها کنون بی‌شک جحیم

وان بهشتی با فراخی‌ی آسمان

[...]

سعدی

گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی

در همه سنگی نباشد زر و سیم

بر همه عالم همی‌تابد سهیل

جایی انبان میکند جایی ادیم

حکیم نزاری

عالمی در معرض امید و بیم

مانده در گرداب دریایی عظیم

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه