گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شکر گویم که توبه بشکستم

وز غم ننگ و نام وارستم

در خرابات عشق مست خراب

با حریفان به ذوق بنشستم

هستی او کجا و من ز کجا

من به خود نیستم به او هستم

بگسستم ز خویش و بیگانه

باز با اصل خویش پیوستم

نور چشم است و در نظر دارم

نظری کن به چشم سرمستم

دست با دوست در کمر کردم

آفرین باد بر چنین دستم

بندهٔ سید خراباتم

کمر خدمتش به جان بستم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
انوری

دوش در خواب دیو شهوت را

زیور دختری گسستستم

بی‌شک امروز شحنهٔ احداث

خواهد انصاف و من تهی‌دستم

جز به سعی تو دفع می‌ناید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
عطار

تو بلندی عظیم و من پستم

چکنم تا به تو رسد دستم

تا که سر زیر پای تو ننهم

نرسم بر چنان که خود هستم

تا چنین هستیی حجابم بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه