گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بر در میخانه مست افتاده ام

سر به پای خم می بنهاده ام

در خرابات مغان مستانه باز

خوش در میخانه را بگشاده ام

جانسپاری می کنم در راه عشق

هرچه فرماید به جان استاده ام

در نظر روشن بود چون نور چشم

آبروی اشک مردمزاده ام

دامن همت نیالودم به غیر

پاک پاک است دامن سجاده ام

گوهر من باشد از دُر یتیم

تا نپنداری که من بیجاده ام

بندهٔ سید شدم از جان و دل

لاجرم از کائنات آزاده ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

در خرابات فنا افتاده‌ام

سر به پای خم می بنهاده‌ام

ملا احمد نراقی

در سر افتاده ست شوق باده ام

چون کنم در دام زهد افتاده ام

ساده لوحم همگنان دانند و من

در پی مه طلعتان ساده ام

هوش خواهد از من و من عقل و هوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملا احمد نراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه