گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عشق او در میان جان دارم

عاشق عشق چون بهان دارم

در خرابات مست می گردم

میل خاطر به عاشقان دارم

هر چه دارم ز صورت و معنی

همه با یار در میان دارم

با من از وصل و هجر کمتر گوی

که فراغت از این و آن دارم

کار من عاشقی و میخواریست

تا که جان در بدن روان دارم

با حریفان عاشق سرمست

مجلسی خوشتر از جنان دارم

نعمت الله دارم ای درویش

گنج سلطان انس و جان دارم