بخش ۱۷ - حکایت
آن شنیدی که رفت نادانی
به عیادت به درد دندانی
گفت با دست از این مباش حزین
گفت آری ولیک سوی تو این
باد باشد چو بیخبر باشی
آب و آتش چو خاک برپاشی
بر من این درد کوه پولادست
چون تو زین فارغی ترا بادست
چون دل و دست همزبان دارم
عافیت به چو این و آن دارم
چژک را چون نه تیغ و نه سپرست
سینه مرچزک را حصار سر است
لاجرم زین کند زمین شدیار
لاجرم زان حصار گیرد مار
من ز بهر تو مانده اندر کنج
تو لقب کرده مر مرا ناکنج
تخم تا در زمین نمانده سه ماه
بر ازو کی خوری به خرمنگاه
در زمستان سه مه بیاساید
پس بهاری چنان بیاراید
من که در خانه خود چنین باشم
از پی خوان اهل دین باشم
چون همی خوانِ دانش آرایم
کی ز مطبخ به سوی باغ آیم
کم از آن کز تو رخ نهان دارم
مردهٔ نفس را روان دارم
از بلا کنج از آن نپردازم
تا ترا کنج عافیت سازم
تا دلم چون بهشت نور دهد
نور تنها نه صد سرور دهد
زان همی در به رخ فراز کنم
تات صد در ز عقل باز کنم
نبود نیز گرد هر کلبه
خانه و کوی گرد چون گربه
بلکه مرد سخن به هر جایی
چون زنان کم جهد به هر پایی
جان گوینده چون نکو گوید
زاب جان روی دل همی شوید
بیشهٔ نظم را چو شیر بُوَد
جان نه زین چار طبع چیر بُوَد
خود مرا نیست بیتو زهره و بس
خیرهرویی و بیخودی چو مگس
چون نه مردان طمع و پر خاشم
خاره را خیره خیر چه تراشم
گورخر چون نداد کس را دست
نه ز پالان و رنج بار برست
گرچه شد ز اهل روزگار جدا
چه کمست آخر از مگس عنقا
سوسماری که فارغست از آب
چه سرِ آب نزد او چه سراب
تو مرا گویی ای خر طنّاز
سوی درگاه این بزرگان تاز
نکنی خدمت این بزرگان را
سخت بیحرمتی دل و جان را
کی شود سوی لاهی اللهی
عاشق تابه کی شود ماهی
زال چون ماده گاو بگذارد
کی سپاس سبوس بردارد
باغ دین و خرد بُوَد خلوت
پردهٔ نیک و بد بُوَد خلوت
هرکه خلوت گزید راحت دید
خلوت آمد مراد را چو کلید
باز دارد به خاصه بهر ورع
کهنهٔ نو ترا ز ننگ طمع
ضد با ضد یار چون باشد
اشتر بیمهار چون باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مسائلی چون درد و رنج، عافیت و امنیت، و جستجوی دانش و حقیقت میپردازد. شخصی نادان به دیدار کسی میرود که به درد دندان مبتلا است و در این دیدار، شاعر بیان میکند که در زندگی خود به دنبال آرامش و خوشبختی است. او از تحمل درد و رنج سخن میگوید و تلاش دارد تا به جای مانده در کنج خود، برای دیگران آرامش و امنیت فراهم آورد. شاعر همچنین به ارزش دانش و علم اشاره دارد و میگوید که باید از آن بهرهمند شد تا به حقیقت رسید. در نهایت، او بر اهمیت خلوت و تفکر در زندگی تاکید میکند و این که هر کس باید برای رسیدن به مراد خود و دوری از دنیا و طمع، به خلوت انس گیرد.
هوش مصنوعی: یک نفر نادان به عیادت کسی که دندانش درد میکند میرود و از این گام عاجزانهاش هم خبر ندارد.
هوش مصنوعی: گفتند که با دستت از این ناامیدی دوری کن، اما حزین پاسخ داد که درست است، اما من به سمت تو میآیم.
هوش مصنوعی: وقتی بیخبر باشی، مانند بادی میمانی که هیچ کاره است و نمیداند چه بر سرش میآید. اگر به مسایل اطراف توجه نکنی، مانند آبی و آتش خواهی بود که بر روی خاک پراکنده میشود و تاثیری ندارد.
هوش مصنوعی: درد و رنج من بسیار سنگین و محکم است، به گونهای که انگار با فولاد ساخته شده است؛ اما تو از این مشکلات آزاد و رهایی.
هوش مصنوعی: وقتی دل و دست من هماهنگ و همدل هستند، به هر چیزی که داشته باشم، خوشبختی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: چون چژک نه سلاحی دارد و نه حفاظی، سینه مرچزک به مانند دیواری محافظت میکند.
هوش مصنوعی: بنابراین، به ناچار زمین از آن یار جدا میشود و به همین دلیل مار از آن حصار بیرون میآید.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در گوشهای ماندهام و به خاطر تو حتی نامی که به من دادهاند، برایم ناآشنا و غریب شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دانه در زمین بماند و سه ماه طول بکشد، به بهار نمیرسد و محصولی برداشت نمیشود. بنابراین، تا وقتی زحمت نکشی و صبر نکردهای، نمیتوانی به دستاوردی دست یابی.
هوش مصنوعی: در زمستان به مدت سه ماه باید صبر کرد، سپس بهاری زیبا و دلنشین به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من که در خانهام به این حال هستم، پس چرا به دنبال علم و معرفت اهل دین نباشم؟
هوش مصنوعی: وقتی که در حال آراستن دانش خود هستم، دیگر زمانی برای رفتن به باغ از آشپزخانه ندارم.
هوش مصنوعی: من کمتر از آنچه که از تو پنهان کردهام، دارم و همچنان روح مردهٔ نفس خود را زنده نگه داشتهام.
هوش مصنوعی: من از سختیها و مشکلات دور نمیشوم تا بتوانم تو را به آرامش و آسایش برسانم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلبم مانند بهشتی نورانی باشد، تنها نور نمیدهد، بلکه شادی و سرور زیادی را نیز به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: از آنچه که در چهرهات میبینم، در دل میکوشم تا تمام درهای عقل و فهم را بگشایم.
هوش مصنوعی: در اطراف هر خانه و محله، هیچ کس نیست و همه جا خالی و سوت و کور است، مانند گربهای که در گمکَنهای سرگردان است.
هوش مصنوعی: مردِ سخن باید در هر موضوعی حرف بزند و تلاش کند، در حالی که برخی زنها به آسانی به هر جایی میرسند و به نتایج دست پیدا میکنند بدون این که زحمت زیادی بکشند.
هوش مصنوعی: وقتی سخنران با نیکویی و زیبایی صحبت میکند، روح او به آرامش میرسد و دلها را نیز شاداب میکند.
هوش مصنوعی: در ترکیب نظم و شعر، اگر روح آن قوی و باعزت مانند شیر باشد، آنگاه طبیعت و ذوق شاعر نیز به طور شایستهای نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: بدون تو، من قدرتی ندارم و فقط حیران و سرگردان هستم، مانند مگسی که در جستوجوی نوری میچرخد.
هوش مصنوعی: وقتی که مردان طمع و خشم را ندارند، به چه چیزی میتوانم امیدوار باشم و چه کار مفیدی میتوانم انجام دهم؟
هوش مصنوعی: گورخر به کسی کمک نکرد، نه از زین و نه از زحمت بارش رهایی یافت.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از افراد زمانهاش جدا شده، در نهایت برای او چه تفاوتی دارد، مانند اینکه برای مگس عنقا چه کمی وجود دارد.
هوش مصنوعی: سوسماری که از آب دور است، نه به عمق آب اهمیت میدهد و نه به خیال و توهمی که از آب دارد.
هوش مصنوعی: تو به من میگویی ای در کنار آنان، به سوی درگاه این بزرگان حرکت کن.
هوش مصنوعی: اگر به این بزرگواران خدمت نکنیم، واقعاً به دل و جان خود بیاحترامی کردهایم.
هوش مصنوعی: کی میشود کسی که عاشق لاهی شود، تا چه زمانی مانند ماهی در آب غرق باشد؟
هوش مصنوعی: زال مانند ماده گاوی که میگذارد، کی یگانهای که سپاس و قدردانی کند را برمیدارد.
هوش مصنوعی: باغ دین و اندیشه، جایی است که در آن روح و آرامش وجود دارد. در حالی که فضای پردهها و نقابهای نیک و بد، به تنهایی و تفکر درونی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: هر کس که به تنهایی و دور از شلوغی برود، آرامش و راحتی را تجربه میکند. تنهایی مانند کلیدی است که به آرزوها و خواستهها دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای که به خاطر پرهیزکاری، از طمع دوری میکند، تو را از زشتی و ننگ طمعورزی دور نگه میدارد.
هوش مصنوعی: اگر دو چیز متضاد با یکدیگر باشند، مانند شتری که بدون سرپرست و کنترل باشد، وضعیتی آشفته و نامتعادل ایجاد میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.