چون برآمد از دل جام آفتاب
نزد ما هر دو یکی برف است و آب
اصل گُل آبست و فرع آب گل
اصل و فرعش دوستدارم چون گلاب
چشم ما روشن بود از نور او
در نظر دارم از آن رو آفتاب
چون حجاب او نمی دانم جز او
روز و شب می بینم او را بی حجاب
حرفی از اسرار جد ما بود
معنی مجموعهٔ ام الکتاب
چون نیم هشیار بگذر از سرم
چون ندارم عقل بگذار احتساب
نعمت الله در خراباتش طلب
همدم جام می و مست وخراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و معرفت الهی میپردازد. او با اشاره به نور آفتاب و آب و برف، به اصل و فرع هستی اشاره میکند و عشق به خدا را در دل خود حس میکند. شاعر از نور الهی روشنایی چشمها و درک عمیقتری از حقیقت را تجربه میکند که در آن حجاب و پردهای وجود ندارد. به نوعی، شاعر به دنبال نیایش و رسیدن به مقام قرب الهی است و از طریق شراب معنوی، که نماد عشق و عرفان است، به جستجوی نعمتها و اسرار الهی میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از دل جام طلاییاش نمایان میشود، هر دو ما، یکی همچون برف و دیگری مانند آب، در کنار هم هستیم.
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی گل ناشی از آبی است که در درون آن هست و نازکی و لطافت آن هم به خاطر همان آب است. من هر دو را، یعنی اصل و فرع گل، بسیار دوست دارم چون گلابی با عطر و طعمی دلپذیر.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر او روشن شد و در ذهنم تنها آفتاب را میبینم.
هوش مصنوعی: وقتی که حجاب و موانع را کنار میزنم، میبینم که او تنها حقیقت و وجود واقعی است. در روز و شب، همه جا او را بدون هیچ پردهای مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گفتاری از رازهای نیاکان ما است، که مفهوم آن مربوط به مجموعهای از مطالب مهم و بنیادین است که به مانند کتاب اصلی و اساسی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که نیمه هوشیار هستم، از روی سرم بگذر، چون من عقل و تدبیر ندارم. بنابراین، کارها را به حساب خودت بگذار.
هوش مصنوعی: در مکانهای تیره و غمانگیز، وجود نعمتهای الهی را جستجو کن، به دنبال رفیقی برای نوشیدن می و رسیدن به مستی و آزادی از قید و بندها بگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.