رفتیم، اگر چه دل به غمت دردمند بود
در چین طره تو اسیر کمند بود
بلبل به آه و ناله چمن را وداع کرد
کان بزم را ترانه او ناپسند بود
دشوار مینمود سفر با فراغ بال
چون مرغ دل به دام کسی پای بند بود
القصه، در فراق سرآمد شمار عمر
سرمایه وصال که داند که چند بود
راضی نشد که تکیه زند بر سریر ملک
درویش را که پایه همت بلند بود
خوش کردی ای رقیب، که آتش زدی بدل
کاین داغ بر جراحت ما سودمند بود
شاهی بهیچ روی ز تاب غمت نجست
عمری اگر چه بر سر آتش سپند بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و غم فراق معشوق سخن میگوید. او با وجود اینکه دلش پر از غم است، به دیدار محبوب میرود. در این مسیر، احساس اسیری در عشق و نواختن دلنواز بلبل را به تصویر میکشد که چمن را ترک میکند، زیرا دیگر بزم محبوب را نمیپسندد. سفر با حال دل نگران، برایش دشوار مینماید و همچون پرندهای در دام عشق گرفتار میشود. در نهایت، عمرش در فراق سپری میشود و نمیتواند به مقام و سلطنت دست یابد. رقیب با آتشافروزی در دل او، دردش را دوچندان کرده و نشان میدهد که غم عشق همواره بر او سایه افکنده است. شاعر به این ترتیب، شدت احساسات و زخمهای دل در عشق را به زیبایی بیان میکند.
هوش مصنوعی: ما رفتیم، هرچند دلمان به خاطر غم تو به شدت ناراحت بود و در چین موی تو همچنان گرفتار دام عشق بود.
هوش مصنوعی: بلبل با اندوه و گریه از گلستان دور شد، چون دید که این جشن و سرور برای او خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: سفر کردن با آرامش خیال دشوار به نظر میرسید، چون دل مانند پرندهای بود که به دام کسی گرفتار شده بود.
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، در دوری از معشوق، عمر و سرمایهات در لحظات وصال به پایان میرسد و هیچکس نمیداند که این لحظات چندتا هستند.
هوش مصنوعی: او هرگز قبول نکرد که بر تخت سلطنت درویشی تکیه کند، زیرا روح بلندپروازی داشت.
هوش مصنوعی: تو با کارهایت ما را خوشحال کردی، طوری که زخمهای ما به خاطر این آتش که به دل ما زدی، به نوعی مفید و سودمند شد.
هوش مصنوعی: شاهان هرگز نتوانستند از درد و غم تو رهایی یابند، هرچند که تمام عمرشان در آتش سوزان سپند یا نیرویی بزرگ و سوزان بوده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آنکه دل به درد تو بس دردمند بود
جز درد چارۀ دگرش ناپسند بود
گر دست ما ز دامن وصل تو کوته است
اندر هوای قد تو همت بلند بود
پیش قد تو سرو تمایل زیاد کرد
[...]
دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود
غافل مشو، که آه من دردمند بود
از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس
آن خیل بی شمار که داند که چند بود؟
بستم بطره تو دل و رستم از غمت
[...]
آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود
چون موی، سایه هم ز سر ما بلند بود
حسرت پرست چاشنی آن تبسمیم
بر ما مکرر آنچه نمودند قند بود
سعی غبارصبح هوای چه صید داشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.