خوبرویان چو خدنگ نظری بگشایند
بسر هر مژه خون از جگری بگشایند
پرده دار حرم از دردکشان فارغ و ما
چشم بنهاده که از غیب دری بگشایند
نا امیدی بر ارباب طریقت کفر است
گر دری بسته شد ای دل، دگری بگشایند
گر نه از نسخه حسنت ورقی میطلبند
دفتر گل ز چه رو هر سحری بگشایند؟
شاهی اندیشه آن زلف مکن بیش، که آن
نیست رازی که به هر بیخبری بگشایند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از کمان خانه چو خوبان سحری بگشایند
خون بس دل که به هر رهگذری بگشایند
خط و خال تو چو از عشق دری بگشایند
ای بسا فتنه که بر هر گذر ی بگشایند
ره خوبان همگی بر گل و بر لاله شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.