گنجور

 
امیر شاهی

به زنجیر زلفت دل ماست در بند

ز سر رشته عقل بگسسته پیوند

رقیبا، مران از در دوست ما را

که بینند سگ را بروی خداوند

به توبه مکن دعوت ای شیخ ما را

که ما اول از عهد خوردیم سوگند

شناسیم قدر سگان درش را

که ما هم در آن کو دویدیم یکچند

رقیب ستمکاره بر جان شاهی

جفا می‌پسندد، خدایا تو مپسند