گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند
تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند
من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را
پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند
عاشقان را در غمت دل رفت و درد دل نرفت
خستگان را در فراقت سرشد و سودا بماند
ساربان بر قصد دوری میزند طبل رحیل
گو بران محمل، که ما را خاری اندر پا بماند
ای صبا، از روی یاری با رفیق ما بگوی
رو که شاهی را نظر بر صورت زیبا بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و غم عشق سخن میگوید. او احساس میکند که اگر از معشوق دور شود، دل شیدایش هنوز در آنجا خواهد ماند. تن او به سفر میرود، اما جان و دلش در نزد محبوب باقی میماند. عاشقان در غم معشوق، دلشان آسیب میبیند و حتی خستگان هم در فراق او دچار درد و رنج هستند. شاعر به سیر و سفر اشاره میکند و میخواهد از بادی که برمیخیزد، پیغامی به دوستش برساند تا همیشه صورت زیبای معشوق را در خاطر داشته باشد. در نهایت، او میخواهد در عین سفر، ارتباط و یاد محبوبش را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: اگر من از خاک در تو خارج شوم، دل شیدای من همچنان باقی خواهد ماند. بدن من به سوی راه عزم رفته، ولی روح من در همانجا باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: من خود به بیسرنوشتی دچار شدهام، اما دل ناامیدم هنوز سوالی دارد که آیا باید در این کوی تنها بمانم.
هوش مصنوعی: عاشقان با غم تو قلبشان آسیب دیده و درد دلشان باقی مانده است، اما خستگان در دوری تو سرخوش شدند و اندوهشان همچنان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ساربان به منظور سفری طولانی طبل حرکت را به صدا در میآورد و میگوید که بار را به راه بیندازید، زیرا ممکن است در این مسیر موانعی پیش روی ما قرار گیرد.
هوش مصنوعی: ای باد ملایم، از روی دوست ما بگو که شاه به زیبایی چهره هر کس نگاه میکند و تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند
در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند
وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت
طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند
ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز
[...]
ز آنهمه صبر و سکون در دل کف خوناب ماند
کاروان ما بجای آتش از وی آب ماند
آه اگر آتش بدل زد اشک در کار خودست
گر بسوزد خانه خواهد قسمت سیلاب ماند
چشم بر بهبود پیری داشتم آنهم نشد
[...]
عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.