گنجور

 
امیر شاهی

باغ را باز مگر مژده گلریز آمد

که نسیم سحر از طرف چمن تیز آمد

توتیا رنگ غباری ز رهش پیدا شد

که صبا مشک فشان، غالیه آمیز آمد

نونو اسباب طرب ساخته کن، کاندر باغ

گل نوخاسته و سبزه نوخیز آمد

باز عشق توام از صبر جدایی فرمود

باز بیمار مرا نوبت پرهیز آمد

جام شاهی که ز خون جگرش پر کردند

خوار منگر، که زلال طرب‌انگیز آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاهدی

مژه‌اش صف زد و با خنجر و بس تیز آمد

گوییا در صف عشاق بخون ریز آمد

آمد آن سرو و به گرد گل رویش خط سبز

یاسمین بین که چه خوش غالیه آمیز آمد

فتنه دور قمر آن خط مشکین بس نیست

[...]

میلی

گل خون بر سر خار مژه‌ام تیز آمد

باز در دل غم آن غمزه خونریز آمد

دشمنان باز به نامم چه گنه ساخته‌اند

که پیام تو به سویم گله‌آمیز آمد

باز هر لحظه به یاد تو دهد عربده‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه