چو سرو قد تو در جویبار دیده رسد
مرا خدنگ بلا بر دل رمیده رسد
ز دیدن تو بلایی که میکشد دل من
امیدوار چنانم که پیش دیده رسد
به گرد آن خط مشکین کجا رسد نافه
مگر صبا، که بدان طره خمیده رسد
اگر چه بر رخ بستان دمید سبزه، ولیک
گمان مبر که بدان خط نو دمیده رسد
ز یاد آن لب، اگر یکنفس بکام رسم
خیال چشم تو تیغ بلا کشیده رسد
صبا ببوی تو آرام جان مردم شد
بلی، خوشست نسیمی که آرمیده رسد
اگر صبا ز سر کوی او رسد، شاهی
نسیم روضه به جان ستم رسیده رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر خدنگ کز آن یار برگزیده رسد
چه خرمی که مر آن بر دل رسیده رسد
به سمع هر که رسد نکته ای ز حسن رخت
سرور و ذوق و صفا بر دلش ندیده رسد
بلا و محنت و دردی که می رسد به درون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.