گنجور

 
امیر شاهی

صبا تا ز زلف تو بویی نداشت

دلم در جهان آرزویی نداشت

جهان هرگز از نازنینان چو تو

جفا پیشه تند خویی نداشت

بهار آمد و هیچ بلبل نماند

که پیش گلی گفتگویی نداشت

دلم کز جفای کسی خسته بود

سر سبزه و طرف جویی نداشت

به ناکام شاهی برفت از درت

که پیش تو هیچ آبرویی نداشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode