کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل
در این قفس که منم بوی نوبهار تو نیست
بیاد لعل بتان از سرشک خون ای دل
چه آرزوست که امروز در کنار تو نیست
دلا عنان ارادت بدست دوست سپار
در این مقام چو کاری باختیار تو نیست
هوای عشق چو کردی دلا ز روز نخست
هزار بار بگفتم: مکن که کار تو نیست
اگر چه در ره عشق تو خاک شد شاهی
هنوز بر دل آزرده اش غبار تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقانههایی است که شاعر به زیباییها و ویژگیهای محبوب خود اشاره میکند. او از عواطف و احساساتی چون دلتنگی، عشق و آرزو صحبت میکند و به یادگارهایی از محبوبش اشاره میکند که در زندگیاش وجود ندارد. شاعر در عین حال از تقدیم عشق و ارادت به محبوب سخن میگوید و به چالشهای عشق و درد ناشی از آن نیز اشاره دارد. در نهایت، حتی اگر در مسیر عشق سختیها را تجربه کند، باز هم جاذبه محبوبش از دلش پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: کدام آرایش و زیبایی در چشمان خوابآلود تو وجود ندارد؟ کدام افسون و فریبایی در موهای لخت و زیبا تو نیافت میشود؟
هوش مصنوعی: در دل خود آثار درد و رنجی قدیمی را جستجو کردم، اما در هیچ جا نشانهای از یاد تو نیافتم.
هوش مصنوعی: به آرامی و به زیبایی، مرغ چمن را فریب بده، ای گل. چون در این قفس هستم و بوی تازه بهار تو را حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای دل، یاد آن لبهای سرخ و زیبا باعث اشکهای خونین من شده است. چه آرزویی دارم که امروز در کنار تو نیستم.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر اراده و خواستهات را به دست دوست بسپاری، در این موقعیت که اختیار کاری در دست تو نیست، بهتر است.
هوش مصنوعی: چنانچه در ابتدا دل دادهای به عشق، هزار بار به تو گفتم: این کار تو نیست و بهتر است که این مسیر را دنبال نکنی.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر عشق تو، پادشاهی به خاک افتاده است، اما هنوز در دل رنجیدهاش اثری از غبار عشق تو وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
[...]
رقیب بهر چه پیدا به رهگذار نیست
به وعدهگاه وفا گر در انتظار تو نیست
زبس که از نظرم بیحجاب میگذری
گمان برم که جدایی به اختیار تو نیست
دل از فریب تو گردید آن چنان نومید
[...]
تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست
کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم
تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
خزان شدی دیگر امید از بهار تو نیست
می نشاط به اندازه خمار تو نیست
کنون شکایت اهل جهان شعار تو نیست
تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست
جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست
ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست
کمند همت وحشت سوار عشق رساست
هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست
زلافترک میفکنخلل بههمت فقر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.