کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
که شویم آن اثری را که از غبار تو نیست
خبر ز جوهر جان کس نمیدهد لیکن
بنزد ما بجز آن لعل آبدار تو نیست
ز بس که زخم تو خوردیم داغ آن برجاست
نماند یک سر مویم که داغ دار تو نیست
منال شاهدی از مفلسی که از غم او
زبحر دیده چه گوهر که در کنار تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به درد و رنج عاطفی ناشی از عشق و جدایی اشاره میکند. او از مجروحیت دلها و سینههای عاشقان سخن میگوید و میپرسد که آیا دلی هست که از غم محبوب بیقرار نباشد. شاعر ذکر میکند که یادگاری از محبوب در دلش باقی مانده و زخمهایی که از این عشق خورده، همانند علامتهایی دائمی بر تن او باقی مانده است. او به زیبایی محبوب نیز اشاره میکند و اینکه هیچ چیز نمیتواند جای خالی او را پر کند. در نهایت، شاعر با دلسوزی به دلتنگیاش و نبود محبوب در کنارش اشاره میکند، بیان میدارد که غم او مانند دریایی عمیق است.
هوش مصنوعی: کدام کسی هست که جراحت دلش به خاطر تو نباشد؟ و کدام دلی وجود دارد که در هر جا بیتاب و بیقرار تو نباشد؟
هوش مصنوعی: یاد تو در دل من همچون تیرهایی است که به من اصابت میکنند. مرا از سینهام بکش، تیرهایی که یاد تو را با خود ندارند.
هوش مصنوعی: هر لحظه چشمانم پر از اشک است و میخواهم این اشکها را بر چهرهات بریزم تا آن اثری را که غبار وجود تو بر جا گذاشته است، پاک کنم.
هوش مصنوعی: هیچ کس از حقیقت وجود و جوهر جان خبر نمیدهد، اما برای ما تنها آن لعل درخشان تو است که ارزش دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زخمهایی که از تو خوردهام، اثری از من باقی نمانده است. حتی یک تار موی من هم نیست که نشانی از درد تو نداشته باشد.
هوش مصنوعی: شاهدی را از بینوایی مپرس، چون از درد او در دریا چه جواهرهایی که در کنار تو وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل
[...]
رقیب بهر چه پیدا به رهگذار نیست
به وعدهگاه وفا گر در انتظار تو نیست
زبس که از نظرم بیحجاب میگذری
گمان برم که جدایی به اختیار تو نیست
دل از فریب تو گردید آن چنان نومید
[...]
تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست
کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم
تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
خزان شدی دیگر امید از بهار تو نیست
می نشاط به اندازه خمار تو نیست
کنون شکایت اهل جهان شعار تو نیست
تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست
جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست
ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست
کمند همت وحشت سوار عشق رساست
هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست
زلافترک میفکنخلل بههمت فقر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.