جفای تو بر دل به غایت خوش است
ز شه بر رعیت رعایت خوش است
از آن غمزه و لب به پیش خیال
گهی شکر و گاهی شکایت خوش است
به دشنام تلخم مسوز ای رقیب
که از لعل یار این حکایت خوش است
خطت آیت حسن و لب وقف آن
به سرخ و سیه وقف آیت خوش است
به خونریز عاشق بهانه مجوی
که قتل چنین بیجنایت خوش است
کرامت به رندی بدل کرد شیخ
که در ملک عشق این ولایت خوش است
بهر بیت شاهی نظر کن، ببین
کش آغاز، خوب و نهایت، خوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن لب شنیدن حکایت خوش است
سخن های شیرین به غایت خوش است
به ابرو رخش آیت حسن خواند
که خواندن به محراب آیت خوش است
نیاید ز تو خوب جور و ستم
[...]
خطت را بدایت به غایت خوش است
تماشای آن بی نهایت خوش است
به تیری دل بی نوا را بساز
که از پادشاهان عنایت خوش است
ز زلف حبیب و ز جور رقیب
[...]
حیا گر ز عاشق به غایت خوش است
ولی از بتان بینهایت خوش است
دلا هر دم از یار، بهر فریب
به پیش رقیبان شکایت خوش است
چنان خو گرفتیم با ناخوشی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.