گنجور

 
امیر شاهی

ای ز عشقت عالمی را روی در آوارگی

دیدمت یکبار، از آن شد کار دل یکبارگی

مونسم شب‌های تنهایی جز اندوه تو نیست

وای بر حال کسی کش غم کند غمخوارگی

ای طبیب دردمندان، رحمتی فرما، که من

چاره ای دیگر نمیدانم بجز بیچارگی

کس نشانی زو نمیگوید، که در اول نگاه

می‌شود حیران رویش دیده نظارگی

شاهی از کویش برو یا احتمال جور کن

چاره در عشق بتان صبر است یا آوارگی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی

غم به گرد من نمی گردد ز بی غمخوارگی

چاره این چاره جویان را مکرر کرده ام

امتحان از دردمندی ها همان بیچارگی

نیستم بر خاطر صحرا گران چون گردباد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه