گنجور

 
امیر شاهی

رخ تو رشک مه و آفتاب شد هر دو

به خنده لعل تو نقل و شراب شد هر دو

چو دور شد لب و چشم توام ز پیش نظر

ز دیده و دلم آرام و خواب شد هر دو

متاع صبر و سلامت که داشتم زین پیش

فدای نغمه چنگ و رباب شد هر دو

ز بسکه سیل دمادم ز دل به دیده رسید

ببین که خانه چشمم خراب شد هر دو

دل شکسته و جانی که بود شاهی را

در آن سلاسل پر پیچ و تاب شد هر دو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاهدی

دل و جگر به غم تو کباب شد هر دو

سرای دیده و دل هم خراب شد هر دو

شب فراق تو شد دیده‌ام چو دریایی

به رود و مردم چشمم حباب شد هر دو

علی الصباح به رویت چو دیده کردم باز

[...]

صائب تبریزی

چو از تو دیده و دل کامیاب شد هر دو

مرا ازین چه که عالم خراب شد هر دو؟

دو مصرع است دو زلف که از بیاض عارض او

که بهر مشق جنون انتخاب شد هر دو

فغان که جوهر شمشیر یار و موی میان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه