گنجور

 
امیر شاهی

دلا ز عشق بتان چند یار غم باشیم

کجاست می که دمی غمگسار هم باشیم

به سوز عشق تو گشتیم سر بلند، آری

سگ توئیم، به داغ تو محترم باشیم

چو عاشقان به وفا جان کشند در پایت

امید هست که ما نیز در قدم باشیم

ز تاب حادثه چون بگسلد کمند حیات

هنوز بسته آن زلف خم به خم باشیم

چو هست کعبه مقصود کوی او، شاهی

روا مدار که محروم از آن حرم باشیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاهدی

چرا ز درد غم یار خود بغم باشیم

خوشا دمی که به درد و غمش به هم باشیم

به تاج و تخت شهان سر فرو نمی آریم

اگر چه از سگ کویش به قدر کم باشیم

به مال و جاه جهان نیست احتشام ولیک

[...]

هلالی جغتایی

زهی سعادت! اگر خاک آن حرم باشیم

بهر طرف که نهی پای در قدم باشیم

مکوش اینهمه در احترام و عزت ما

که ما بخواری عشق تو محترم باشیم

مرو، که آخر ایام عمر نزدیکست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه