گنجور

 
امیر شاهی

مهی شد کان رخ زیبا ندیدم

نشانی زان گل رعنا ندیدم

شبی دیدم سر خود پیش پایت

ز شادی پیش زیر پا ندیدم

تو تا ننمودی آن رخ، بودم آزاد

ترا دیدم، دگر خود را ندیدم

شدم خاموش در وصف دهانت

که از تنگی سخن را جا ندیدم

چه افتادت به عشق این بار، شاهی

ترا هرگز چنین رسوا ندیدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
طغرای مشهدی

نشاط از سبزه مینا ندیدم

طرب از لاله صهبا ندیدم

بسی دیدم قد بالابلندان

بدین خوبی قد و بالا ندیدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه