هر کسی پهلوی یاری به هوای دل خویش
ما گرفتار به داغ دل بیحاصل خویش
چند بینم سوی خوبان و دل از دست دهم
وقت آنست که دستی بنهم بر دل خویش
روزگاری سر من خاک درت منزل داشت
گر بود عمر، رسم باز به سر منزل خویش
کارم از زلف تو درهم شد و مشکل اینست
که گشادن نتوان پیش کسی مشکل خویش
دل ز اندیشه تو باز نیاید به جفا
تو و بیداد و من و آرزوی باطل خویش
دم آخر سوی ما بین، که شهیدان ترا
شرط باشد بحلی خواستن از قاتل خویش
شاهی، افتاده به خاک در او خوش میباش
سگ گویی، که دهد جای تو در محفل خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای دل خود میپردازد. او میگوید که به خاطر عشق خود، در مشکلات و ناکامیها گرفتار شده است و همواره در تلاش است که به دل خویش آرامش دهد. شاعر به زیبایی و محبوبان فکر میکند، اما در نهایت به وضعیت دردناک و بیحاصلی خود معترف است. او از عشق و زیبایی به عنوان عامل چالشهای زندگیاش یاد میکند و در نهایت، به ناامیدی و وضعیت دشوار خود در برابر معشوق اشاره میکند، به طوریکه حتی در دقایق آخر، توجه به درد خود و یادآوری مشکلاتش را ضروری میداند.
هوش مصنوعی: هر فردی در کنار دوستش به دنبال تحقق آرزوهای خود است، اما ما تنها در حسرت و غم دل خود گرفتاریم که هیچ سودی برایمان ندارد.
هوش مصنوعی: من بارها به زیباییها نگاه کردهام و دل خود را از دست دادهام، اکنون زمان آن فرا رسیده که دستی بر دل خود بگذارم و آن را آرام کنم.
هوش مصنوعی: مدت زمانی پیش، سر من خاک درِ خانهات بود و اگر عمر یاری کند، باز هم به سرخانهام برمیگردم.
هوش مصنوعی: کار من به خاطر موهای تو پیچیده و دشوار شده، و مشکل این است که نمیتوانم سختیهای خود را به کسی بگویم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو از اندیشه و فکر آزاد نمیشود، چرا که تو با بیرحمی و ظلم خود، من و آرزویهای نادیدهام را در رنج و عذابی قرار دادهای.
هوش مصنوعی: در لحظههای آخر، به ما نگاه کن، زیرا شهیدان تضمین میکنند که از قاتل خود تقاضای رحمت داشته باشی.
هوش مصنوعی: در این جهان، حتی یک شاه هم ممکن است به زمین بیفتد و در حالی که او به خاک افتاده است، خوشی و شادی سگها را مشاهده کنیم که در محفل خود به جای او خوش میگذرانند. این نشان میدهد که حتی مقامات بالا هم در برابر سرنوشت و تقدیر آسیبپذیرند و گاهی اوقات کسانی که به نظر کوچکتر میآیند، میتوانند در زندگی و لذتبردن پیشی بگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند سوزیم ز داغ دل بیحاصل خویش
آه ازین داغ دل و وای ز دست دل خویش
هرکه در دست غمم دید بدین سوختگی
گفت بازآمده مجنون سوی سرمنزل خویش
میگدازد همه شب همنفسم شمع صفت
[...]
خواهم امروز عتابی بکنم با دل خویش
کز چه رو سعی کند در غم بی حاصل خویش
اگر آن سرو ببیند قد خود ر ا در آب
قدر ما را بشناسد چو شود مایل خویش
گفتم از زلف تو دل چون برهانم به شگفت
[...]
خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش
نشود هیچ کریمی خجل ازسایل خویش!
دلی آباد نگردید ز معماری من
حاصلم لغزش پابود زآب و گل خویش
ره نبردم به دلارام خود از بی بصری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.