لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
امیر شاهی

ای دوست، شبی به کوی ما باش

درد دل ریش را دوا باش

ایام وصال، خوش زمانی است

گو محنت هجر در قفا باش

دادم دل و جان به عذرخواهی

بر خاک درش، نگفت شاباش

ای زاهد شهر، ما و کویش

جنات نعیم گو ترا باش

شاهی، همه عمر می کشیدی

روزی دو سه نیز پارسا باش

 
 
 
نظامی

یکشب ز هزار شب مرا باش

یک رای صواب گو خطا باش

شاهدی

ای دل ز خودی خود جدا باش

بگذر ز خودی و با خدا باش

بیگانه شو از هوا و هستی

با دلبر خویش آشنا باش

خونین جگرم ز درد هجران

[...]

حزین لاهیجی

آگاه نشین و با خدا باش

آمادهٔ پرسش جزا باش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه