گنجور

 
امیر شاهی

ای دوست، شبی به کوی ما باش

درد دل ریش را دوا باش

ایام وصال، خوش زمانی است

گو محنت هجر در قفا باش

دادم دل و جان به عذرخواهی

بر خاک درش، نگفت شاباش

ای زاهد شهر، ما و کویش

جنات نعیم گو ترا باش

شاهی، همه عمر می کشیدی

روزی دو سه نیز پارسا باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

یکشب ز هزار شب مرا باش

یک رای صواب گو خطا باش

شاهدی

ای دل ز خودی خود جدا باش

بگذر ز خودی و با خدا باش

بیگانه شو از هوا و هستی

با دلبر خویش آشنا باش

خونین جگرم ز درد هجران

[...]

حزین لاهیجی

آگاه نشین و با خدا باش

آمادهٔ پرسش جزا باش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه