گنجور

 
شاهدی

ای دل ز خودی خود جدا باش

بگذر ز خودی و با خدا باش

بیگانه شو از هوا و هستی

با دلبر خویش آشنا باش

خونین جگرم ز درد هجران

واقف ز درون درد ما باش

ای صوفی اگر ز درد صافی

در کش می صاف و در صفا باش

ای شاهدی ار تو عقل داری

دیوانه شو و ز غم جدا باش