بی گل روی تو نبود میل سوی گلشنم
بی لبت هم جان شیرین را نمی خواهد تنم
تا مگر بر دامنت افتد ز خونم قطره ای
در فراق جان شیرین دست و پایی می زنم
ای مراد دل رقیبانت به خونم تشنه اند
لطف باشد گر نیندازی به کام دشمنم
گوییا ما را ز آب تیغ تو روزی نبود
ور نه از لطف تو تقصیرت نشد در کشتنم
شاهدی را جان همی سوزد ز فرط اشتیاق
باورش گر نیست بنگر شعله در پیراهنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دردناک شاعر به معشوقهاش است. او میگوید اگر معشوق نباشد، هیچ جذابیتی در زندگی و زیباییهای طبیعت برایش وجود ندارد. شاعر از فراق و دوری از معشوق به شدت رنج میبرد و هر قطره خونش برای او ارزشمند است. او همچنین به تشنگی رقیبانش اشاره میکند و از معشوق خواهش میکند که به دشمنانش محبتی نکند. در نهایت، او بیان میکند که عشقش به معشوق مانند شعلهای است که او را میسوزاند و این عشق در دلش شعلهور است.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، هیچ تمایلی به گلستان ندارم و بدون لبهای تو، بدنم دیگر جان شیرین را نمیخواهد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از احساس عمیق جدایی و درد ناشی از آن سخن میگوید. او به تصویر میکشد که حتی در حالی که جانش به شدت در رنج است، تلاش میکند تا احساسش را به معشوق منتقل کند و از غم فراق بگوید. به نوعی، او میخواهد نشان دهد که این درد چقدر عمیق و واقعی است که حتی احتمالاً قطرهای از خونش هم در اثر این جدایی بر دامان معشوق بریزد.
هوش مصنوعی: عزیز من، رقبای تو همیشه در جستجوی آسیب رساندن به من هستند. اگر ممکن است، لطفی کن و با ندادن فرصت به آنها، مرا از درد و رنج نجات ده.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ما هرگز از ضربههای تو آسیب نخواهیم دید، وگرنه بیتردید تو در کشتن ما کوتاهی نکردهای.
هوش مصنوعی: عشقی سوزان در دل من وجود دارد که ناشی از شوق و آرزوست. اگر به او ایمان ندارم، میتوانی شعلهها را در لباس من ببینی که نشاندهنده این آتش درونی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.