چون دلبران ز زلف سیه تاب میدهند
دل را نشان ز صورت قلّاب میدهند
پیکان به آتش دل من سرخ میکنند
چون سرخ شد به خون جگر آب میدهند
گویند روی خویش نماییم بتان به خواب
ما را بدین بهانه چه خوش خواب میدهند
آن خالهای سوخته از تابش رخت
بر آتش دو گونهٔ مرا تاب میدهند
گه زلف افکنند به رخ گه بر افکنند
ما را فریب در شب مهتاب میدهند
گفتند شاهدی ز گدایان این در است
این سلطنت ببین که در این باب میدهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیکان غمزه را چو بتان آب میدهند
اول نشان به سینه احباب میدهند
خاک رهش به مردم آسوده کی رسد
کاین توتیا به دیده بیخواب میدهند
سیلی میان هر مژه ما را ز روی تست
[...]
رندان که نقد جان به می ناب میدهند
باغ حیات را به قدح آب میدهند
عشق تو بسته خوابم و چشمانت از فریب
دل را نوید وصل تو در خواب میدهند
بازی دهندگان وصال محال تو
[...]
بر یاد قدّ او چو می تاب میدهند
در دل هزار نخل بلا آب میدهند
هر شب هزار دیده به نوفان عشق تو
از گریه رخت خواب به سیلاب میدهند
مژگان و غمزه تو به گاه نگاه تیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.