چون دلبران ز زلف سیه تاب میدهند
دل را نشان ز صورت قلّاب میدهند
پیکان به آتش دل من سرخ میکنند
چون سرخ شد به خون جگر آب میدهند
گویند روی خویش نماییم بتان به خواب
ما را بدین بهانه چه خوش خواب میدهند
آن خالهای سوخته از تابش رخت
بر آتش دو گونهٔ مرا تاب میدهند
گه زلف افکنند به رخ گه بر افکنند
ما را فریب در شب مهتاب میدهند
گفتند شاهدی ز گدایان این در است
این سلطنت ببین که در این باب میدهند