خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت
آورد صبا وقت سحر مژده دیدار
گویا که دعای سحر ما اثری داشت
بگریست بر احوال درونم همه شب شمع
او هم مگر از سوز دل من خبری داشت
سر در قدم پیر خرابات نهادیم
زان رو که ره خلو تیان درد سری داشت
شد شاهدی اندر ره معشوق روانه
کاین راه بهر مرحله خوف و خطری داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالات عشق و دلنگرانیهای عاشق میپردازد. شاعر از زیبایی و جذبه معشوق خود سخن میگوید و آرزو میکند که معشوق نگاهی به او بیندازد. او از تاثیر مثبت دعا در سحرگاه و امید به دیدار معشوق مینویسد. شاعر به شبزندهداری و سوختن در عشق اشاره کرده و از طرفی به سرسپردگیاش در مقابل پیر خرابات، که نماد معرفت و آگاهی است، اشاره میکند. در انتها، اشاره به خطرات و دشواریهای راه عشق دارد و بیان میکند که این مسیر پر از چالش و اضطراب است.
هوش مصنوعی: خوشحال کننده بود اگر تیر عشق او به دل ما برخورد میکرد و چشمانش هم با یک نگاه زیبا به سوی ما توجه میکرد.
هوش مصنوعی: باد صبا در وقت سحر بشارتی از دیدار محبوب آورد، گویی دعاهای ما در سحر اثر گذاشته است.
هوش مصنوعی: شمع برای درونم شبها اشک میریزد، انگار خودش از سوز دل من خبر دارد.
هوش مصنوعی: ما سر در پای پیر میخانه گذاشتیم زیرا که راه خلوتی که در پیش داشتیم، برایمان دردسرساز شده بود.
هوش مصنوعی: شاهدی در مسیر عشق به راه افتاد که این مسیر به خاطر مراحل دشوار و خطرهایی که دارد، نیاز به احتیاط و مراقبت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانند شب قدر مبارک سحری داشت
هر چند که من ساغر اندوه کشیدم
تا چشم زدم ساقی دَوَرانِ دگری داشت
گر یار به ما کرد نظر عین وفا بود
[...]
وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت
با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت
گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟
اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت
دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد
[...]
در مجلس اگر او نظری با دگری داشت
دانند حریفان که در آن هم نظری داشت
هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد
دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت
امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟
[...]
در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت
گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
دی گفت بسی حرف وفا روی برویم
گویا که به من روی و سخن با دگری داشت
آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟
[...]
دی قاصد یار آمد و مژگانتری داشت
از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
عمری به ره یار دلم تخم وفا کشت
پنداشت که این تخم که میکاشت بری داشت
آن بود دل جمع که از دست بتان بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.