حبذا عرصهٔ ملکی که تویی سلطانش
ملک گردد چو بهشت ار تو شوی رضوانش
در همه مملکت امروز سلیمانی نیست
کآدمی را نبود دردسر از دیوانش
ای که در مملکت قیصر و خاقان شاهی
می کن اندیشه که کو قیصر و کو خاقانش
هر کرا دست تصرف ز تو باشد بر خلق
از وی انصاف طلب ور ندهد بستانش
بینوایی که ورا بر جگر آبی نبود
جهد کن گر ندهی تا نستانی نانش
مهر دنیای دنی در دل خود سخت مگیر
کآزمودند بسی سست بود پیمانش
خانه یی را که ازو همچو تو رفتند بسی
چند از بهر نشستن کنی آبادانش
ملک عقبی متعلق بکسی خواهد بود
که تعلق نکند هیچ بدنیا جانش
حاصل عمر تو وقتست، گرامی دارش
مایهٔ کار تو عمرست، غنیمت دانش
پادشاهی که باندوه رعیت شادست
همچو شادیست بقایی نبود چندانش
با همه حسن نظر کن که چه کوته عمرست
گل که از گریهٔ ابرست لب خندانش
حصن اقبال خود از همت درویشان ساز
چون تو در کشتی نوحی چه غم از طوفانش
آسمان بار شود پشت زمین را چون کوه
گر حمایت نکند همت درویشانش
نقد شعری که عیارش نه چنین است، بدان
که زراندود تکلف بود آن، مستانش
سیف فرغانی از بهر تو همچون سعدی
« مشک دارد نتواند که کند پنهانش »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و تعظیم به یک پادشاه یا حاکم اشاره دارد و به بررسی ویژگیهای یک حکومت خوب میپردازد. شاعر میگوید اگر حاکمی در دل مردم مهربانی و انصاف داشته باشد، مملکتش شبیه به بهشت خواهد بود. او بر این باور است که پادشاهی واقعی کسی است که به درد و رنج رعیت توجه کند و به عدالت عمل کند. همچنین، شاعر به گذر عمر و ارزش زمان تأکید میکند و به پادشاه توصیه میکند که از توجه به دنیا و مادیات پرهیز کند و به معنویات بپردازد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که حکومتی که در آن عدالت و انصاف برقرار نباشد، دوام نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خوشا به حال سرزمین و کشوری که تو در آن پادشاهی کنی؛ آنجا بهشتی خواهد شد اگر تو رضایت و خوشنودی آن را داشته باشی.
هوش مصنوعی: در تمام کشور امروز، سلیمانی وجود ندارد که کسی از مشکلات و دردسرهای دیوان او خلاص باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در سرزمین پادشاهان و بزرگان، خود را صاحب سلطنت میدانی، به این فکر کن که حالا کجاست آن پادشاه و کجاست آن بزرگی که روزی سلطنتش بر آنجا حکمفرما بود؟
هوش مصنوعی: هر کسی که قدرت و تسلطی بر دیگران دارد، باید از او انصاف و عدل درخواست کرد، و اگر او چنین خواستهای را نپذیرد، باید از او حق و حقایق را بستاند.
هوش مصنوعی: بیپولی که از او هیچ آرامشی نیست، تلاش کن چون اگر کمک نکنید، از او چیزی نخواهید داشت.
هوش مصنوعی: در دل خود به عشق و محبت دنیای پست و زودگذر وابسته نشو، چرا که بسیاری از افراد امتحان شدهاند و متوجه شدهاند که عهد و پیمانشان سست و ناپایدار است.
هوش مصنوعی: خانهای که بسیاری از مشابههای تو از آن رفتهاند، چقدر باید برای ساختن و آباد کردن آن تلاش کرد.
هوش مصنوعی: ملک و بهشت و نعمتهای آخرت برای کسی خواهد بود که به هیچ چیز دنیوی وابسته نباشد و دلش به دنیا نچسبد.
هوش مصنوعی: زمانی که در دست داری، ارزشمند است و باید قدر آن را بدانید. آنچه برای فعالیتها و تلاشهایت به کار میگیری، عمر توست و باید از آن به بهترین شکل استفاده کنی. همچنین علم و دانش چیزی است که باید به عنوان یک نعمت مغتنم بشماری.
هوش مصنوعی: پادشاهی که از درد و ناراحتی مردمش خوشحال باشد، نمیتواند مدت زیادی بر سر قدرت بماند.
هوش مصنوعی: به همه زیباییها توجه کن، زیرا عمر گل که با باران میروید بسیار کوتاه است و لبخند آن نیز تحت تأثیر اشک ابرهاست.
هوش مصنوعی: برجستگی و موفقیت خود را از تلاش و اراده درویشان به دست آور، زیرا همانطور که تو در کشتی نوح سوار هستی، نگران طوفان و مشکلات نباش.
هوش مصنوعی: اگر آسمان بر زمین باران نبارد و زمین را مانند کوهی حمایت نکند، تلاش و همت افراد نیازمند به هیچ نتیجهای نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: شعری که از نظر کیفیت در سطحی پایینتر از این باشد، بدان که فقط یک نوع تظاهر و ظاهرسازی است و به هیچ وجه ارزش واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی به عشق تو مانند سعدی میگوید که بوی خوش مشک را نمیتوان پنهان کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحبا، عمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش
چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر
حاصل آن است که دایم نبود دورانش
آن خدای است تعالی، ملک الملک قدیم
[...]
این نه دردیست که بی دوست بود درمانش
خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش
عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش
عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش
ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان
[...]
حبذا شهر علائیه و شهرستانش
خرما نزهت باغ خوش و باغستانش
این نه شهریست بهشتیست پر از ناز و نعیم
خازنی نیست سزاوارتر از رضوانش
قهرمان وی اگر سوی فلک حکم کند
[...]
گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش
دل فراخست در آن سنبل سرگردانش
هر کجا می رود اندر دل ویران منست
گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش
برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی
[...]
شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش
چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش
شهسواری که منم گردره جولانش
آفتاب ازمژه جاروب کند میدانش
برگ آسایش ازین خاک سیه کاسه مجو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.