گنجور

 
سیف فرغانی

چو بگذشت از غم دنیا بغفلت روزگار تو

در آن غفلت ببی‌کاری بشب شد روزِ کار تو

چو عمر تو بنزد تست بی قیمت، نمی دانی

که هر ساعت شب قدرست اندر روزگار تو

چه روبه حیله‌ها سازی ز بهر صید عوانی

تو مرداری خوری آنگه که سگ باشد شکار تو

تو همچون گربه آنجایی که آن ظالم نهد خوانی

مگر سیری نمی داند سگ مردار خوار تو؟

طعامش لحم خنزیرست و چون آبش خوری شاید

ز بی نانی اگر از حد گذشتست اضطرار تو

ز بیماری مزورهای چون کشکاب می سازد

ز بهر مرگ جان خود دل پرهیزکار تو

تو بی دارو و بی قوت نیابی زین مرض صحت

بمیرد اندرین علت دل بیمار زار تو

ترا زان سیم می باید که در کار خودی دایم

چو کار او کنی هرگز نیاید زر بکار تو

ز حق بیزاری ار باشد سوی خلق التفات تو

زدین درویشی ار باشد بدنیا افتخار تو

زر طاعت بری آنجا که اخلاصی در آن نبود

بسی بر تو شکست آرد درست کم عیار تو

ز نقد قلب بر مردم زمین حشر تنگ آید

بصحرای قیامت در چو بگشایند بار تو

کجا پوشیده خواهد ماند افعالت در آن حضرت

که یکسانست نزد او نهان و آشکار تو

چو طاووسی تو در دنیا و در عقبی، کجا ماند

سیه پایی تو پنهان ببال چون نگار تو

بجامه قالب خود را منقش می کنی تا شد

تکلفهای بی معنی تو صورت نگار تو

بدین سرمایه خشنودی که از دنیا سوی عقبی

بخواهی رفت و راضی نی ز تو پروردگار تو

ازین سیرت نمی ترسی که فردا گویدت ایزد

که تو مزدور شیطانی و دوزخ مزد کار تو

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

دلم را کرد صد پاره به سینه خار خار تو

مرا این گل شکفت و بس همه عمر از بهار تو

تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی

مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو

سر خود می زنم بر آستانت تا برآید جان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سیف فرغانی

ایا سلطان لشکرکش بشاهی چون علم سرکش

که هرگز دوست با دشمن ندیده کارزار تو

ملک شمشیرزن باید، چو تو تن می زنی ناید

ز تیغی بر میان بستن مرادی در کنار تو

نه دشمن را بریده سر چو خوشه تیغ چون داست

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
میلی

چنان شد همنشینم چشم مست فتنه‌بار تو

که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو

کجا می می‌کشیدی با حریفان دوش، کامروزم

خبر از صحبت شب داد چشم پرخمار تو

کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمی‌دانی

[...]

صائب تبریزی

چه خوش باشد که گردد دیده روشن از عذار تو

جواهر سرمه بینش شود خط غبار تو

تو مشغول شکار باز و شاهینی، چه می دانی

که ما را چشم و دل چون می پرداز انتظار تو

غزالان حرم را داغ دارد از سرافرازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه