گنجور

 
سیف فرغانی

در گلشن حسن چون تو کس نیست

معروف چو گل بخوب رویی

من تنگ دلم چو غنچه و تو

لاله رخی و بنفشه مویی

موی تو بر آن زمین که افتاد

از خاک نرفت مشک بویی

ما آن توایم وجمله گویند

تو آن کئی همی نگویی

گم شد دل صد هزار عاشق

تو خود دل عاشقی نجویی

دستت نرسد بدامن سیف

تا دست زخویشتن نشویی

ای چون گل نو بتازه رویی

بر روی تو ختم شد نکویی

 
 
 
انوری

ای روی تو آیت نکویی

حسن تو کمال خوبرویی

راتب شده عالم کهن را

هردم ز تو فتنه‌ای به نویی

معروف لبت به تنگ‌باری

[...]

مجیرالدین بیلقانی

جانا همه آیت نکویی

در شأن تو آمده ست گویی

یک گل چو رخت به دست ناید

گر در چمن جهان بجویی

عطار

چون روی بود بدان نکویی

نازش برود به هرچه گویی

رویی که ز شرم او درافتاد

خورشید فلک به زرد رویی

چون در خور او نمی‌توان شد

[...]

اثیر اخسیکتی

من تنگدل و تو تنگ خوئی

من خوب سخن، تو خوبروئی

با من بکن آن که لطف یزدان

با روی تو کرد، از نکوئی

برتنگ دلی من به بخشای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه