دل در غم چون تو بی وفایی
در بستم و می کشم جفایی
عمرت خوانم ازآنکه با کس
چون عمر نمی کنی وفایی
هرروز بهر کسیت میلی
هر لحظه بدیگریت رایی
گر نیست دل تو راست باما
می زن بدروغ مرحبایی
گم گشت و نشان همی نیابم
مسکین دل خویش را بجایی
در کوی خود ار ببینی اورا
از ما برسان بدو دعایی
دردل غم غیر تست ای دوست
در خانه کعبه بوریایی
ای مرهم انده تو کرده
درد دل ریش را دوایی
وی مصقله غم تو داده
آیینه روح را صفایی
گر سود کند زیان ندارد
در کوی تو گه گهی گدایی
سیف از غم عشق تو سپر کرد
گر تیغ برو کشد قضایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و ناوفایی عشق است. شاعر از دردهای دل خود میگوید و احساس میکند که عشقش بیوفاست و هر روز به کسی دیگر تمایل دارد. او حسرت میخورد که دلش گم شده و نمیتواند نشان آن را پیدا کند. در این غم، شاعر به دوستی که در کعبه است اشاره میکند و از او میخواهد که دعایی به قلب گمشدهاش برساند. در نهایت، شاعر از غم عشق و تأثیر آن بر روح و زندگیاش میگوید و تأکید دارد که اگرچه غم عشق دردناک است، اما هیچ چیز نمیتواند مانع او از ادامه این مسیر شود.
هوش مصنوعی: دل من در غم تو مانند کسی است که به بیوفاییات دل بسته و اکنون در نتیجه این وابستگی، دچار درد و رنج شدهام.
هوش مصنوعی: زندگیات را چون عمر مینامم چون با هیچکس به اندازه عمر وفادار نیستی.
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر کسی آرزویی داری و هر لحظه نظر و رأی دیگری را در سر داری.
هوش مصنوعی: اگر دل تو با ما نیست، لااقل ظاهراً با ما مهربان باش و رابطهٔ خوبی برقرار کن، حتی اگر در درونت احساس دیگری داری.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام را جایی گم کردهام و دیگر هیچ نشانهای از آن نمیتوانم پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر در محله خود او را ببینی، سلامی از طرف ما به او برسان و برایش دعایی کن.
هوش مصنوعی: در دل من هیچ غمی غیر از تو وجود ندارد، ای دوست، حتی در مکان مقدسی مثل کعبه.
هوش مصنوعی: ای تسکیندهنده غمها، تو درد دلهای شکسته را درمان میکنی.
هوش مصنوعی: غم تو روح مرا جلا داده و به آن زیبایی بخشیده است.
هوش مصنوعی: اگر در کوی تو به من سودی برسد، دیگر ضرری ندارد که گاهگاهی گدا باشم.
هوش مصنوعی: سیف از درد عشق تو خود را محافظت کرد؛ اگر قضا و سرنوشت بخواهد که بر او تیغ بکشد، به آن هم آماده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غره شده به پادشائی
بهتر بنگر که خود کجائی
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشائی؟
تو سوی خرد ز بندگانی
[...]
ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی
ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی
خورشید نهان شود ز گردون
[...]
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گرهگشایی
ای مونس جان من کجائی
از دیده من چرا جدائی
چون دل دهدت که هر زمانی
صد باره به نزد من نیائی
در دل شغب و دغا چه داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.