ای چون تو نبوده گل در هیچ گلستانی
آن کار چه کارست آن کو تازه کند جانی
گرچه نتوان گفتن می خوردن و خوش خفتن
در زیر درخت گل با چون تو گلستانی
کآنجا ز هوا نبود در طبع تقاضایی
وآنجا ز حیا نبود بر بوسه نگهبانی
عاشق ز لب جانان خمری چو عسل نوشد
زاهد بترش رویی با سرکه خورد نانی
یک روز مرا گفتی کامت بدهم یک شب
سیراب کجا گردد این تشنه ببارانی
صاحب هوسان هریک نسبت بکسی دارند
چون من مگسی دارد چون تو شکرستانی
در خانه نشین ورنی بر روی فگن برقع
کآشفته شود ناگه شهر از چو تو سلطانی
با دشمن بذ گویم شد دوست رقیب تو
بهر تو روا دارم زاغی بزمستانی
گر سیف سر خود را اندر قدمت مالد
پای ملخی بخشد موری بسلیمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.