ای چون تو نبوده گل در هیچ گلستانی
آن کار چه کارست آن کو تازه کند جانی
گرچه نتوان گفتن می خوردن و خوش خفتن
در زیر درخت گل با چون تو گلستانی
کآنجا ز هوا نبود در طبع تقاضایی
وآنجا ز حیا نبود بر بوسه نگهبانی
عاشق ز لب جانان خمری چو عسل نوشد
زاهد بترش رویی با سرکه خورد نانی
یک روز مرا گفتی کامت بدهم یک شب
سیراب کجا گردد این تشنه ببارانی
صاحب هوسان هریک نسبت بکسی دارند
چون من مگسی دارد چون تو شکرستانی
در خانه نشین ورنی بر روی فگن برقع
کآشفته شود ناگه شهر از چو تو سلطانی
با دشمن بذ گویم شد دوست رقیب تو
بهر تو روا دارم زاغی بزمستانی
گر سیف سر خود را اندر قدمت مالد
پای ملخی بخشد موری بسلیمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و بینظیری محبوبی سخن میگوید که مانند او در هیچ گلستانی یافت نمیشود. شاعر از احساسات عاشقانهاش صحبت کرده و میگوید که اگرچه نمیتوان به صراحت از لذتهای عاشقانه گفت، اما بودن با محبوبش در زیر درخت گل، او را به گلستانی شاداب میکند. او به تضاد میان عاشق و زاهد اشاره کرده و میگوید که عاشق از لب محبوبش شیرینی مینوشد، در حالی که زاهد تنها با طعم تلخ و ناچیز زندگی روزگار میگذراند. در ادامه، شاعر به وابستگی عاطفی خود به محبوبش اشاره میکند و تأکید میکند که او تنها کسی است که میتواند دل او را سیراب کند. در نهایت، شاعر به تضاد قدرت و زیبایی اشاره میکند و میگوید که اگر محبوب بخواهد، میتواند شهری را به هم بریزد و آن را تحت تأثیر خود قرار دهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند تو هیچ گلی در هیچ باغی نیست، آن کار چه کار است که جان تازهای را زنده کند؟
هوش مصنوعی: هرچند نمیتوان گفت که میتوان به راحتی شراب نوشید و خوشگذارانی کرد در سایه درخت گل، اما وجود تو مثل یک گلستان است.
هوش مصنوعی: در جایی که از هوا درخواست و تمایلی نیست و در آن مکان هم از حیا و شرم، کسی نیست که از بوسه محافظت کند.
هوش مصنوعی: عاشق از لب معشوقش مغان و شیرینی مینوشد، اما زاهد با چهرهای ترش، نانی را با سرکه میخورد.
هوش مصنوعی: یک روز به من گفتی که میخواهی آرزوهای مرا برآورده کنی، اما حالا میپرسم که چطور میتوانم از یک شب سیراب شوم در حالی که این تشنگی من تنها با باران برطرف میشود؟
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوها و خواستههای خاصی دارد، به نوعی به یکدیگر وابستهاند. مثل اینکه مگس به شکر وابسته است، هر یک از ما نیز به چیزهایی که ما را جذب میکند، مرتبط هستیم.
هوش مصنوعی: در خانه بمان و زیباییهای خود را پنهان کن، زیرا اگر تو خود را نشان دهی، ناگهان تمام شهر تحت تأثیر قرار میگیرد و همه متوجه حضور تو میشوند.
هوش مصنوعی: با دشمنانم صحبت میکنم و آنها را به دوستی میکشانم. برای تو سد راه رقیبت میشوم و مانند زاغ زندهدل، در فصل سرد، به تو کمک میکنم.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر که خود را در زیر پاهای تو میگذارد، به پای ملخی ارزانی شود، مورچهای در برابر سلیمان نیز چیزی نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.