کیست درین دور پیر اهل معانی
آنکه بهم جمع کرد عشق و جوانی
قربت معشوق از اهل عشق توان یافت
راه بود بی شک از صور بمعانی
گر تو چو شاهان برین بساط نشینی
نیست ترا خانه در حدود مکانی
در نفسی هرچه آن تست ببازی
درند بی ملک هر دو کون نمانی
نور امانت ز تو چنان بدرخشد
کآتش برق از خلال ابر دخانی
خضر شوی در بقا و دانش و آنگاه
آب در اجزای تو کند حیوانی
علم تو آنجا رسد بدو که چو حلاج
گویی اناالحق و نام خویش ندانی
همچو عروسان بچشم سر تو پیدا
رو بنمایند رازهای نهانی
جسم تو زآن سان سبک شود که تو گویی
برد بدن از جوار روح گرانی
فاتحه این حدیث دارد یک رنگ
ست جهت را بنور سبع مثانی
هرکه مرو را شناخت نیز نپرداخت
از عمل جان بعلمهای زبانی
گر خورد آب حیات زنده نگردد
دل که ندارد بدو تعلق جانی
من نرسیدم بدین مقام که گفتم
گر برسی تو سلام من برسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که نماند به هیچ خلق خدای است
تو نه خدایی، به هیچ خلق نمانی
روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی
هر چه بر الفاظ خلق مدحت رفتهست
[...]
چونت نپرسم بگویی اینت کراهت
چونت بخوانم نیایی اینت گرانی
دعوی دانش کنی همیشه ولیکن
هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی
هم بجمال و کمال و هم بجوابی
کس بپدر ماند اینچنین که تو مانی
هر که ترا دید سعد دولت پنداشت
گرچه نماندست وی تو دیر بمانی
آینه سعد دولت است جمالت
[...]
چندم پرسی مرا چرا رنجانی
حقا که تو حال من زمن به دانی!
بی اثر نعمت تو نیست دهانی
بی کمر خدمت تو نیست میانی
در ره تو چرخ کیست حلقه بگوشی
بر در تو عقل کیست بسته دهانی
چون تو نخیزد بروزگار کریمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.