گنجور

 
سیف فرغانی

در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست

در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست

من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش

بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست

خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق

چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست

پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند

نروم همچو سگ از در که مرا نان اینجاست

من دوا یابم اگر لطف تو گوید که بده

مرهم وصل، که این خسته هجران اینجاست

اندرین مجمع اگر جمع شوم شاید ازآنک

رخ و زلفی که مرا کرد پریشان اینجاست

یوسف حسنی و در هر طرفی چون یعقوب

از برای تو بسی عاشق گریان اینجاست

تو امام همه خوبانی و با آن قامت

قبله کافر و محراب مسلمان اینجاست

تو زر لطف کنی بخش و چو من درویشی

آخر ای گنج گهر با دل ویران اینجاست

باز روح ار ز پی صید روان شد، آن تن

که بدل همچو جلاجل کند افغان اینجاست

دور ازین باغ رقیب تو بهرجا که بود

همچو اشکسته سفالیست که ریحان اینجاست

ای بکعبه شده در بادیه چون اعرابی

آب باران چه خوری؟ چشمه حیوان اینجاست

سیف فرغانی از آن نور روان چون خورشید

روز وصلی که ندارد شب هجران اینجاست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
همام تبریزی

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز

نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی

[...]

حکیم نزاری

ای بهشتی به بهشت آی که رضوان اینجاست

تو ز جایِ دگرش میطلبی و آن اینجاست

هرگز افسرده نبردهست از این مطبخ بوی

جایِ دیگر طلبد غافل و بریان اینجاست

دردِ دیرینهء دل جایِ دگر نتوان برد

[...]

امیرخسرو دهلوی

ساقیا، باده ده امروز که جانان اینجاست

سر گلزار نداریم که بستان اینجاست

دگرم نقل و شرابی نبود، گو کم باش

گریه تلخ و شکر خنده پنهان اینجاست

ناله چندین مکن، ای فاخته، کامشب در باغ

[...]

سیف فرغانی

دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست

وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست

نام شکر چه بری قند لب او حاضر

ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست

طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین

[...]

اسیر شهرستانی

امشب از پرتو روی تو گلستان اینجاست

آرزو با سمنت دست و گریبان اینجاست

هرکه پابسته آن زلف چو زنجیرم دید

گفت سرحلقه زنار پرستان اینجاست

دل طلبکار لبش بود که ناگه خالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه