شرم دارد آفتاب ازروی تو
ماه نو در حسرت از ابروی تو
بشکند مشاطگان نطق را
شانه و صافی اندر موی تو
هرکجا رنگیست بویی می برم
گرچه هر رنگی ندارد بوی تو
من بدم ماه تمام، اکنون شدم
چون هلال ازآفتاب روی تو
عیب خود بیند کنون کآیینه ساخت
روی خورشید از رخ نیکوی تو
تانگردانید روی از سوی خود
هیچ عاشق ره ندامد سوی تو
آیینه تا پشت بر عالم نکرد
یک نفس ننشت روباروی تو
سیف فرغانی نیابد در جهان
همنشینی به زخاک کوی تو
خاک زد در چشم سحر سامری
معجزات نرگس جادوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و اثرگذاری چهره محبوب سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا، احساساتی چون شرم آفتاب و حسرت ماه را از زیبایی محبوبش بیان میکند. او توصیف میکند که دلربایی او چنان است که حتی آئینه نیز معایب خود را در حضور او میبیند و عاشقان هیچگاه از سوی او روی گردان نمیشوند. شاعر با اشاره به اینکه هیچکس مانند او نمیتواند در جهان بیابد، به وحدت و عظمت زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که زیبایی او معجزهآساست. در کل، شعر تجلی زیبایی و عشق عمیق شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: آفتاب از زیبایی چهره تو شرمنده است و ماه نو به خاطر جذابیت ابروی تو حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: اگر آرایشگران مهارت سخن گفتن را داشته باشند، دلها را میشکنند و مانند شانه و صافی که در موها استفاده میشود، تو را زیباتر میکنند.
هوش مصنوعی: هر جا که رنگ و لعابی وجود دارد، بویی از آن میگیرم، هرچند که هیچ رنگی بویی مشابه بوی تو ندارد.
هوش مصنوعی: من به اندازهای بد هستم که در کنار تو به خوبی یک ماه کامل نمیرسیدم، اما حالا که تو را دیدهام، حال و هوایم تغییر کرده و شبیه به هلال ماه شدم.
هوش مصنوعی: اکنون عیوب خود را ببین که آینهای از چهره زیبای تو، مانند خورشید، ساخته است.
هوش مصنوعی: هرگاه که محبوبی روی خود را از عاشق برگرداند، هیچکدام از عاشقان به سوی او بر نمیگردند.
هوش مصنوعی: آیینه تا زمانی که پشتش را به دنیا نکرده، یک لحظه هم نمیتواند رو به روی تو بنشیند.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در دنیا هیچ همدمی پیدا نمیکند که به گرد پای تو باشد.
هوش مصنوعی: غبار و خاکی در چشم سحر سامری نشسته است که معجزههای جادویی نرگس تو را پوشانده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ببرده آب آتش روی تو
عالمی در آتشند از خوی تو
مشک و می را رنگ و مقداری نماند
ای نه مشک و می چو روی و موی تو
چشمکانت جاودانند ای صنم
[...]
ترک من ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو دور از روی تو
بر لب و چشمت نهادم دین و دل
هر دو بر طاق خم ابروی تو
من به گردت کی رسم چون باد را
[...]
ای شب تاری غلام موی تو
روز روشن پیشکار روی تو
چاکر روز و شبم تا روز و شب
نایبند از روی تو وز موی تو
بنده موی تو دلهای جهان
[...]
پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو
گشته چون من کشتهای زنار دار
جان عیسی در صلیب موی تو
از پی خونریز جان خاکیان
[...]
ای جهانی پشت گرم از روی تو
میل جان از هر دو عالم سوی تو
صد هزاران آدمی را ره بزد
مردم آن نرگس جادوی تو
لاابالیوار خوش بر خاک ریخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.