گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیف فرغانی

عاشق روی توام از من مپوش آن روی را

پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را

تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب

هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را

گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی

من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را

همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی

طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را

عشق سری بود پنهان رنگ رو پیداش کرد

مشک اگر پنهان بود پنهان ندارد بوی را

من ز مشتاقان آن رویم ازیرا خوش بود

با رخ نیکوی گل مر بلبل خوش گوی را

تیر باران غمش را پیشوا رفتم به صبر

جز سپر نکند تحمل تیغ رویاروی را

دل همی جوید نگارم تا ستاند جان ز من

دل به ترک جان بجوی آن دلبر دلجوی را

سبزه مژگان بماند بر کنار جوی چشم

کآب هر دم جو شود آن چشم همچون جوی را

سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت

«من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»

بنده گر نیکست و گر بد در سخن نیکت ستود

نزد نیکویان جزا بد نیست نیکوگوی را

 
 
 
سعدی

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را

وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را

سیف فرغانی

همین شعر » بیت ۱۰

سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت

«من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»

امیر معزی

شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را

مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را

شب ‌کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را

مه‌ کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را

بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب

[...]

سعدی

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را

وین دلآویزی و دلبندی نباشد موی را

روی اگر پنهان کند سنگین‌دلِ سیمین‌بدن

مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را

ای موافق‌صورت‌ومعنی که تا چشم من است

[...]

ناصر بخارایی

تا ز باریکی میانت تاب داده موی را

سبزه پیش روی تو بر خاک مالد روی را

تو چه غم داری اگر سیلاب اشکم می‌رود

چون من از خاشاک راهی کمترم این کوی را

بر وفاداران خود هر دم زنی تیغ جفا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه