گنجور

 
سیف فرغانی

اگر بخت و اقبال یاری کند

مرا یار من غمگساری کند

درین کار اگر یار باید مرا

جز او کس نخواهم که یاری کند

چو بر آسمان اسب یابد مسیح

چرا بر زمین خر سواری کند

تو آنی که بی شمع رویت مرا

چراغ فلک خانه تاری کند

گر از رنگ و بوی تو یابد مدد

دی اندر زمستان بهاری کند

ز دست تو ای جان چو آب حیات

شراب اجل خوشگواری کند

ولی بی گل روی تو سیف را

مژه در ره چشم خاری کند