ای مه و خور بروی تو محتاج
بر سر چرخ خاک پای تو تاج
چه کنم وصف تو که مستغنیست
مه ز گلگونه گل ز اسپیداج
هرکه جویای تو بود همه روز
همه شبهای او بود معراج
پادشاهان که زر همی بخشند
بگدایان کوی تو محتاج
ندهد عاشق تو دل بکسی
بکسی چون دهد خلیفه خراج
عیب نبود تصلف از عاشق
کفر نبود اناالحق از حلاج
عشق را باک نیست از خون ریز
ترک را رحم نیست در تاراج
چاره با عشق نیست جز تسلیم
خوف جانست با ملوک لجاج
دل نیاید بتنگ از غم عشق
کعبه ویران نگردد از حجاج
دل بتو داد سیف فرغانی
از نمد پاره دوخت بر دیباج
سخن اهل ذوق می گوید
بانگ بلبل همی کند دراج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قلتبان چون گرفت خشم و لجاج
زود گردد روان ز هر سو کاج
ای دل نیک مذهب و منهاج
به تو اسرار هر دلی محتاج
بر فلکها به کشف ماه ترا
از حقیقت منازل و ابراج
مبطلم گشت از حقیقت حق
[...]
تاج اسلام شمس الدین ، گشتست
خاک صدر تو آسمان را تاج
تحفه داده ترا عنایت حق
سیرت و نام صاحب المعراج
هست عزم ترا مضای حسام
[...]
ای فلک سوخته داده بر کف تاج
هیچ نیکی ز تو نداشته ماج
بخت نیکت چو بچه ماج دهان
در نهاده بآستان تو ماج
دل اعدات در تنوره غم
[...]
ای ز روز سپید تا شب داج
به مددهای فیض تو محتاج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.