... ز اوج همت او چرخ ها شود تیره

ز موج بخشش او گنج ها برد کیفر

به هیچ وقت نبودست بی سخا دستش ...

... چو نافه خاطری دارد معطر

میان موج مدح تو چنانم

که اندر ژرف دریا آشناور ...

... بخست گوش سر از رنج این مهیب خبر

ز غم وفات تو در مغزها زد آتش موج

همی بخیزد در دیده ها ز آب شرر ...

... ملک عدل تو را گرفته کنار

طبع پهن تو بحر گوهر موج

دست راد تو ابر لؤلؤ بار ...

... اجل به طمع همی کرد با امل دیدار

ز جوش حمله جهان شد چو بحر طوفان موج

ز برق تیغ فلک همچو ابر صاعقه بار ...

... ز کارکرد تو آگاه شد زمان و زمین

ز فتح نامه تو موج زد بلاد و دیار

فرانمود زمانه که جز به حکم تو نیست ...

... جز کف راد تو امید که کرد

غرقه موج آز را به عبور

جز دم داد تو نوید که داد ...

... که راز گردون آید پدید در شب تار

دلم چو دریا در موج کرده پیدا سر

به گاه موج ز دریا شود پدید شرار

مرا ز دیده روان خون و خواب رفته از آن ...

... شهی که هست کف و تیغ او به رزم و به بزم

چو بحر گوهر موج و چو ابر صاعقه بار

همی گشاید کشور همی ستاند ملک ...

... نباید که دانند آن را تلف

کجا دجله مدح تو موج زد

چو بغداد گردد جهان هر طرف ...

... گیرد ز تیغ پشت زمین گونه بقم

گر همچو بحر موج زند رزمگه به خون

مرباره تو را نرسد تا به پاردم ...

... داد سرما ز خز و می بستان

دشمنان را به موج مرگ انداز

دوستان را به اوج چرخ رسان ...

... نیست چیزی جز آنکه از بحرم

به گهر موج زد زمین و زمان

شعر من گشته فخر هر دفتر ...

... یاد گیرد ز دور باد وزان

ببرد تا به مدح موج زند

بوم ایران و بقعت توران ...

... آبست و آتشست حسامش به رزمگاه

روی زمین و چرخ پر از موج و تاب او

در دیده مخالف ملکست سیل او ...

... تا بانگ زد برو هنر کامگار تو

دریای پهن خاست ز موج سخای تو

کوه بلند رست ز بیخ وقار تو ...

... روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو

بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو

چرخی و تیر و تیغ تو روز وغا کیوان تو ...

... من چنانم در عرق چون کودکان در آبله

صحن دریا روی هامون گشته از موج غبار

یا شبه گشته به زورق های زرین سر خله ...

... چرخ طبع او نگردد هیچ بی خورشید و ماه

بحر جود او نباشد هیچ بی موج صله

در جهان از باد خشمش زلزله خیزد همی ...

... چون رعد گشاده کنم از شکر زبانی

در نعمت تو هر روز به موج آرم بحری

در مدح تو هر روز به عرض آرم کانی ...

... بحری که چو غور طبع او جستی

در موج جلال آشنا کردی

بر جان مخالفان به مدح او ...

... از دوده مظلومان از مجمع اضلال

بحری است که موج سخطش گرد برانگیخت

از قلعه بودارو وز لشکر چیپال ...

... گاه بودم ز حشمتت خاموش

گاه چون بحر طبعم اندر موج

گه چو خورشید ذاتم اندر جوش ...

... کی بترسد خرد ز گمراهی

موج زد کفت و نماند همی

مکرمت چون به خشک در ماهی ...