گنجور

 
۱۷۹۶۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۴ - در ستایش وزیر بی نظیر میرزا ابواقاسم قائم مقام فرماید

 

... شدست حاجب سلطان چهره ابرویت

که بی اشاره این کس بدو نجویند راه

مرا ز هجر تو جیحون شدست دیده ز اشک ...

... بزرگوارا هستم من از تو سخت دژم

ولی چه سود که قادر نیم به باد افراه

نه بحر و کانم تا همچو بحر و کان بشوم ...

... نه بخلم از چه ز من خاطر ترا اعراض

نه ظلمم از چه ز من طینت ترا اکراه

بخوان بخوان نوالم که کم نخواهد شد ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۱ - د‌ر مدح شاهزاد‌ه حسنعلی میرزای شجاع‌ا‌لسلطنه فرماید

 

... چو والاخرگهی افراشه زاطلس به گردش حی

که یارد جز تو گمراهان دولت را نماید ره

که برهاند مضلین را بغیر از مصطفی از غی

شها زین پیش کز خاور سپردی راه اسپاهان

فزودی رونق زاینده رود و اعتبار جی ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۵ - در توصیف زلف و تخلص بنام نامی مظهرالعجایب غالب کل غالب علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام گوید

 

... به قید عاشقان ای زلف تر زنجیر پیلستی

به خلد و سلسبیلش راه نبود مرد عاصی را

تو عاصی از چه ردر پابن خلد و سلسبیلشی ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۶ - له من‌ کلا‌مه

 

... سپس پیوند ما با ذات بی همتا چنانستی

بگفتم راست می گویی و راه راست می پویی

ولیکن آنچه می جویی عیان از این بیانستی ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۷ - در مدح مقر بالخاقان معتمدالدوله منوچهر‌خان فرماید

 

... برق اگر چون ابر موج انگیز طوفان داشتی

قدرش ار بودی مجسم صدهزاران ساله راه

برتری از منظر برجیس وکیوان داشتی ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۹ - و له فی المدیحه

 

... سیاهی خانه کن را اختیار انجمن دادی

غرابی راهزن را رهنمای کاروان کردی

نه این زلفت همان هندو که دل دزدیدی از هرسو

کجا دیدی امانت زو که او را پاسبان کردی

نه این زلفت همان رهزن که می زد راه مرد و زن

چه موجب شدکه او را خازن گنج روان کردی ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۰ - و له فی المدیحه

 

... گسترد دوران بساط محشری

گرد راه و بانگ کوس و شور نای

بر ثریا راه یابد از ثری

چرخ رویاند ز خاک کشتگان ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۱ - در مدح جناب شریعتمدار حجة‌الاسلام آقا محمد مهدی کلباسی گوید

 

... هم مایه فسون هم خود فسونگری

گر دیو راهزن ور دزد خانه کن

با آن پسر عمی با این برادری ...

... طرزی دگر شنو تا گویمت عیان

از سلک شعر نه از راه ساحری

تو یک تنی به ذات لیک از ره صفات ...

قاآنی
 
۱۷۹۶۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۴ - د‌ر مدح امیرالامراء حسن‌خان نظام‌الدوله و تاریخ حفر قنوات سته د‌ر مملکت فارس گوید

 

... صباح من چه فرخ بود امروز

که از راه آمد آن ماه حصاری

دل و جان خواست دادم سیم و زر خواست ...

... چنان کز باد سرو جویباری

به راه او اگر جان برفشاند

هنوزش هست در دل شرمساری ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۶ - در ستایش شهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

... خلقی ز مومن و مغ رو در تواند که تو

بر قبله گاه مغان پیراهن حرمی

چندان که از تو رمد دل همچو صعوه ز باز ...

... وی کز جلالت و شأن شایان تخت جمی

از روی دانش و دین وز راه دولت و ملک

شایسته عربی بایسته عجمی ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۳ - و له فی المدیحه

 

... دو طرف عارض تو کعبه مسلمانی

به راه عشق تو چون گو فتاده است دلم

چگونه گوی بری با دو زلف چوگانی ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۷ - د‌ر مدح اسدالله الغالب علی‌بن ابیطالب علیه السلام و ستایش محمد شاه مرحوم

 

... سری برآید چون حلقه را بجنبانی

ولی به گنج دلت راه نیست تا نرهی

ز جهل کافری و نخوت مسلمانی ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۹ - در مدح هژبر سالب و شهاب الله الثاقب اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام گوید

 

... به دیر دهر ناقوس شریعت گر بجنباند

ز ترس از دوش هر راهب فتد زنار ترسایی

ز سهم ذوالفقار وی برآید زهره گردون ...

... شهنشاها تویی آن کس که ارباب طریقت را

به اقلیم حقیقت از شریعت راه بنمایی

چنان افکند بنیاد عناد از بیخ فرمانت ...

... صباکی شرق و غرب دهر رایک لحظه فرساید

نیاموزد ز خنگت تا رسوم راه فرسایی

از آن رو سایه خود را تابع خصم تو می دارد ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۴

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

... در گیسوی سیاه تو دلها چو شبروان

گم کرده اند در شب تاریک راه را

دارم دلی گرفته و مشکل که شاه عشق ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۵

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

... باید کنون گریست که دل پاک شد ز غیر

رسمی نکوست آب زدن راه رفته را

بینم به خواب روی تو آری به غیر آب ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۶

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

... به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی

چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است

من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۷

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

... من ز دریا روم تو از خشکی

به سوی کعبه راه بسیارست

نفس بیدار گفت دارم شیخ ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۸

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

... نیاز و مسکنت و عجز و غم سپاه منست

به راه عشق نتابم سر از ارادت دوست

که عشق مملکت و دوست پادشاه منست ...

... هزار مرتبه بر تربتم گذشت و نگفت

که این بلاکش افتاده خاک راه منست

مرا که تکیه بر ایام نیست قاآنی ...

قاآنی
 
۱۷۹۷۹

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

... صنع حق را در وجود او تماشا می کند

راه گوش عاشقان از لحن دلکش می زند

صید چشم ناظران از روی زیبا می کند ...

... کز احبا رو چرا سوی اطبا می کند

روز مردم تی راهد ورنه چشمت تار نیست

سرمه در چشم سیاه خود به عمدا می کند ...

قاآنی
 
۱۷۹۸۰

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

... گاه شرم آلوده گاهی بی محابا می رود

او به صحرا می رود وز رشک خاک راه او

در دو چشم ما ز اشک شور دریا می رود ...

قاآنی
 
 
۱
۸۹۷
۸۹۸
۸۹۹
۹۰۰
۹۰۱
۱۰۱۶