گشودی زلف قیرآگین جهان را قیروانکردی
نمودی چهر مهرآیین زمین را آسمانکردی
قمر آوردی از گردون به شاخ نارون دستی
گهر دزدیدی از عمان نهان در ناردان کردی
یکیگردندهکوهی را لقب سیمینسرین دادی
یکی باریک مویی را صفت لاغرمیان کردی
بدان فتراکگیسو نرمنرمک پای دل بستی
وزانشمشیر ابرو اندکاندک قصد جان کردی
دو پرچینکردیاز شبلبهگرد یکگلستانگل
وزان برچین پرچینم نژند و ناتوانکردی
نمودی چهره ماه آسمان را زآستان راندی
گشودی غنچهگنج شایگان را رایگانکردی
دو جلباب ازشب مشکین فکندی بر مهو پروین
و یا دربارهٔ ماچین دو برج از قیروانکردی
ز غم چون شام تاریکست روز روشنم تا تو
شب تاریک را بر روز روش سایبان کردی
ز چینگیسویمشکین فکندی رخنهام در دین
جزاک الله خیراً کز زره کار سنان کردی
ز بس نامهربانی با من ای آرام جانکردی
فلک را با همه نامهربانی مهربانکردی
نگارا دلبرا یارا دلاراما وفادارا
خجل زین نامهابادی که ما را بینشانکردی
پری بگریزد از آهن تو ای ماه پریچهره
چرا یکپاره آهن را نهان در پرنیان کردی
سرینت ازکمر پیدا میانت درکمر پنهان
به نقدت کوه سیمی هست اگر مویی زیان کردی
فکندی بر سرین از پس دو بویا سنبل مشکین
به نام زورقی را کز دو لنگر بادبان کردی
در اول ارغوانم را نمودی زعفران وآخر
ز خون دیده و دل زعفرانم ارغوان کردی
سیهشد رویت از خط وین خطا زان زلفکال سر زد
که صد ره در سیه کاری مر او را امتحان کردی
چه دهقانی که گه در زعفرانم ارغوان کشتی
چه صبّاغی که گاه از ارغوانم زعفران کردی
نگفتم زلف تو دزدست ازکیدش مباش ایمن
ازو غافل شدی تا یک طبق گوهر زیان کردی
کس از هندو شود ایمنکه بسپارد بدو گوهر
بتا بس سادییکاو را امین خودگمانکردی
سیاهی خانهکن را اختیار انجمن دادی
غرابی راهزن را رهنمای کاروان کردی
نهاینزلفتهمانهندو کهدلدزدیدیاز هرسو
کجا دیدی امانت زو که او را پاسبان کردی
نهاینزلفت همان رهزن که میزد راه مرد و زن
چهموجب شدکه او را خازنگنج روانکردی
نه این زلفت همان زنگیکش از رومست دلتنگی
چهشدکآوردیو در مرز رومشمرزبان کردی
نهاینزلفت همانکافرکه بردی دینو دل یکسر
چه شد کاندر حریمکعبه او را حکمران کردی
نه این زلفت همان شیطان که خصمی داشت با ایمان
چهشد کادمصفت زینسالبه“یثشرایگال کردکا
نه این زلف همان زاغی کزو ویرانه هر باغی
چه شدگان زغ را بر باغ عارض باغبانکردی
گره کردی چو مشت پهلوانان زلف مشکین را
به صد نیرنگ و فن افتادهیی را پهلوانکردی
الا ای زلف خم در خم چرایی اینچنین در هم
چهشدکامروز با ما همز نخوتسرگرانکردی
گهی بر مه زدی پهلو گهی با گل گرفتی خو
گهاز چنبرنمودیگو گهاز چین صولجانکردی
ز بس چین وگره داری به تن مانا زره داری
خدنگکینبزهداریاز آنقد چون کمان کردی
نه ماری از چه برگنج لآلی پاسبانگشتی
نه زاغی از چهبر شاخ صنوبر آشیان کردی
نه طاووسی چرا بر ساحت جنت قدم سودی
نه شیطانی چرا بر روضهٔ رضوان مکان کردی
تو خود یک مشت مو افزون نیی ای زلف حیرانم
که چون از بویجانپرور جهانرا بوستان کردی
همانا نافهٔ چینی نهفتی زیر هر چینی
و یا آهوی تاتاری به هر تاری نهانکردی
ز مویی اینچنین بویی مرا بالله شگفت آید
سیه زلفا مگر جیب و بغل پرمشک و بانکردی
کجا اسغفرالله مشک و بان این بوی و این نکهت
سیه زلفا گمانم آستین پر ضیمران کردی
نههرگز حاش لله ضیمران اینطیبو اینطیبت
سیه زلفا یقین جا در بهشت جاودانکردی
معاذالله بهشت جاودان این راح و این راحت
سه زلفا مگر الفت تو با حور جنان کردی
علیالله عارض حور جنان اینزیب و این زینت
سیه زلفا مگر روحالقدس را میهمانکردی
نیاید از دم روحالقدس این طیب طوبیلک
که از یکبوی جانپرور جهانی شادمان کردی
سیهزلفا تو خود برگو چهکردی تا شدی مشکین
که من اینها که بسرودم نه این کردی نه آن کردی
ولیکن بردهام بویی که این بو از چه شد پیدا
چرا سبستهگویمکاینچنین یا آنچنانکردی
نهانی رشوتی دادی نسیم صبح را وز او
غباری عاریت از درگه فخر زمان کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلفریبی زلف معشوقه میپردازد. شاعر از نمادهای مختلفی برای توصیف زلفها استفاده میکند و ویژگیهای خاص آنها را به صورت هنرمندانه و خیالانگیز بیان میکند. زلفها همچون سیاهزلفان مشکین، گیسوهای پیچیده و پنهان در دل شاعر، به زیباییهای جهان نسبت داده میشوند. این شعر پر از تشبیهها و استعارههایی است که علاوه بر زیبایی، عمق احساسات عاشقانه شاعر را نیز نشان میدهد. شاعر از عشق و محبت به معشوقهاش و تاثیر حضور او در زندگیاش سخن میگوید و زیباییهای او را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: با گشودن زلفهای خود، دنیای تیره و تار را روشن کردی و چهره زیبا و تابناک زمین را به آسمانی پر از نور تبدیل کردی.
هوش مصنوعی: تو ماهی را از آسمان به شاخهی نارون آوردی و دانهای از گهر را از عمان به طور مخفیانه در درون میوهی نارنگی قرار دادی.
هوش مصنوعی: شخصی که در کوهها میچرخد و قوی است، لقب سیمینسرین به او داده شده و فردی با موی باریک که لاغر است، به او لقب لاغرمیان نسبت داده شده است.
هوش مصنوعی: با دقت و آهستگی به زیبایی موها و دلربایی چشمانت گوشهای از قلبم را گرفتی و به آرامی با ابروانت قدرتی را به وجود آوردی که جانم را هدف گرفته است.
هوش مصنوعی: تو با دو پرچم از یک باره، دور یک باغ پر از گلها را محصور کردی و من را ناتوان و خسته کردی.
هوش مصنوعی: تو زیبایی چهره ماه را در آسمان نمایان کردی و با گشایش درب محبت، گنجینهای از زیبایی را بهطور رایگان در دسترس قرار دادی.
هوش مصنوعی: دو پوشش سیاه شب را بر چهره ماه و ستاره پروین افکندهای و مانند دو برج از قیروان ساختهای.
هوش مصنوعی: از غمهایم چون شبهای تاریک میگذرد، اما روز روشن من تا زمانی که تو شبهای تاریک را با نور خود روشن کردهای، برقرار است.
هوش مصنوعی: به خاطر جاذبه و زیبایی موی مشکیات، دلم را تحت تاثیر قرار دادی. خداوند از تو شکرگزاری کند که با مهارت و هنر خود در کار خود موفق بودی.
هوش مصنوعی: به خاطر تمام بیمحلیهایی که به من کردی، تو آسمان را با همه سختیها و بیمهریهایت، به نوعی مهربان کردهای.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، ای یار وفادار، خجالت از این نام و ننگی که تو بر ما گذاشتی، چرا که ما را بینشانی کردی.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، چرا همچون پری از سختی و آهن دوری میکنی؟ مگر نمیتوانی یک تکه آهن را در زیر پارچهای نرم و لطیف پنهان کنی؟
هوش مصنوعی: انتهای کمر تو در نمایان است، اما میانهات در کمر پنهان است. اگر مویی از زیباییات کم شود، ارزش تو همچون کوهی از نقره خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو بر روی این دو گل خوشبو، سنبل مشکی را قرار دادی که به خاطر دو لنگر، بادبان شده است.
هوش مصنوعی: ابتدا با زیبایی و جلوهگریات مانند ارغوان مرا میزین کردی، سپس با تلخی و درد از اشکها و دل شکستهام، طعم زعفران را تلخ و غمانگیز کردی.
هوش مصنوعی: چهرهات به خاطر گناهی تیره و سیاه شده، و این خطا ناشی از زلفهای توست که من را به شدت تحت تأثیر قرار داده و به این دلیل بارها مورد آزمایش قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کشاورزی که گاهی در کشت زعفران میکوشد و گاهی در کشت ارغوان (گلهای قرمز)، نشاندهنده تلاشی است که در تحول و تنوع کارهایش دارد. یعنی برخی افراد ممکن است در یک زمان به دنبال یک نوع محصول خاص باشند و در زمان دیگر به سمت محصول دیگری بروند.
هوش مصنوعی: من زلف تو را به دزدی تشبیه نکردم، اما مراقب باش که از آن غافل نشوی، زیرا ممکن است به خاطر این غفلت، زیانی به تو برسد.
هوش مصنوعی: هیچکس از هندیزبانها آسودهخاطر نیست، چرا که نمیتواند به او گوهری را بسپارد، زیرا آن فرد خود را بسیار مطمئن و امین میداند.
هوش مصنوعی: در این شعر، به نوعی انتقاد از انتخابهای نادرست اشاره شده است. شاعر به این موضوع میپردازد که فردی که خود به فساد و تباهی دچار است، مسئولیتهای مهم را به دست گرفته است و باعث میشود که دیگران نیز در مسیر اشتباه قرار بگیرند. در واقع، کسی که صلاحیت لازم را ندارد، به عنوان راهنما و سرپرست به کار گرفته شده است و این موضوع میتواند عواقب خطرناکی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: این زلف تو مانند زلف هندی نیست که از دل من دزدیدهای. از کجا دیدی که او را به یاد داشته باشی، در حالی که خودت را به عنوان نگهبان او معرفی کردی؟
هوش مصنوعی: این زلف تو همان دام فریبندهای نیست که مردان و زنان را به گمراهی میکشاند. چه دلیلی داشت که او را به عنوان نگهبان گنج روانی قرار دادی؟
هوش مصنوعی: زلفت دیگر شبیه زنگیکش نیست و این دلتنگی را از کجا آوردهای؟ چرا در مرز روم، مرزبان شدهای؟
هوش مصنوعی: زلفهای تو که دل و ایمان مرا برده، اکنون چه شده که در دل کعبه، تو را به عنوان حاکم قرار دادی؟
هوش مصنوعی: این زلف تو شبیه شیطان است که دشمنی با ایمان داشت. چه شد که شخصی به نام کادمصفت، در این سال، به یثش رایگان تو را به چالش کشید؟
هوش مصنوعی: این زلف مانند زاغی است که ویرانی را به هر باغی میآورد و تمام مشکلات و بدبختیها را بر گردن باغبان میاندازد.
هوش مصنوعی: وقتی که زلفهای سیاه و پرچین را به شیوههای مختلف و با ترفندهای گوناگون به هم گره میزنی، در واقع آنچه را که به نظر ضعیف و ناچیز میآید، تبدیل به چیزی قوی و باارزش میکنی.
هوش مصنوعی: ای زلفی که در خم است، چرا اینگونه درهم و پریشان شدهای؟ امروز چطور با ما از روی خودپسندی و تکبر بازی کردهای؟
هوش مصنوعی: بعضی اوقات به ماه نزدیک شدی و بعضی اوقات با گلها خوشگذراندی، گاهی در دایرهای مشخصی حرکت کردی و گاهی به زیباییهای خاصی دست یافتی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بدن تو پر از چین و گره است، مانند زرهای محکم به نظر میرسد. همچنین با آن دقت و ظرافتی که در کمان داری، در حقیقت همواره آماده و آماده به اقدام هستی.
هوش مصنوعی: تو نه به خاطر طلا و جواهرات به نگهبانی از مرواریدها پرداختهای و نه مانند زاغها بر روی درخت صنوبر لانه ساختهای.
هوش مصنوعی: چرا طاووس، نشانه زیبایی و شکوه، قدمی در بهشت نمیگذارد و چرا شیطان، نماد فساد و پلیدی، در باغ رضوان جا نمیگیرد؟
هوش مصنوعی: تو خود یک توده مو نیستی، ای زلف پریشان من، که چگونه با بوی جانپرور، عالم را به گلستان تبدیل کردی.
هوش مصنوعی: بسیار زیباست که در هر گوشهای از دنیای خود، زیبایی و رازهای پنهان بسیاری را میتوان دید. مانند نغمههای خوشی که در هر ساز و در هر آوایی وجود دارد یا جاذبههای لطیف و نهفتهای که در دل هر موجودی نهفته است.
هوش مصنوعی: از بوی عجیبی که از موی تو برمیخیزد، با کمال تعجب و حیرت به تو مینگرم، ای زنی با زلفان سیاه. آیا تو گلاب و مشک را در دامن و کنار خود جمع کردهای؟
هوش مصنوعی: در کجای دنیا میتوانم عطرت را احساس کنم و بوی خوش تو را بشنوم؟ این عطر و رایحه، چنان جذاب و دلنشین است که گمان میکنم تو با آستین پر از راز و محبت خود، مرا مسحور کردهای.
هوش مصنوعی: هرگز برای خداوند نخواهم گفت که این زیبایی و نجابت تو، با آن موهای سیاه، به یقین تو را در بهشت جاودان جای داده است.
هوش مصنوعی: بهشت جاودان و آرامش ابدی، به هیچ وجه ارزش ندارد مگر اینکه تو با حورهای بهشتی دوستی و نزدیکی داشته باشی.
هوش مصنوعی: خداوند به زیباییها و زینتهای بهشتی این گونه جلوه کرده است، آیا تو روحالقدس را به مهمانی دعوت کردهای که این همه زیبایی را نشان میدهی؟
هوش مصنوعی: طلوع روحالقدس این عطر خوشبو نمیآید که تو به وسعت یک عطر جانبخش، همهجا را شاداب و خوشحال کردی.
هوش مصنوعی: ای دارنده موهای سیاه، بگو ببینم چه کردهای که به این زیبایی و جذابیت دست یافتهای. من که این ابیات را به تو تقدیم میکنم، نه تو این کار را کردی و نه آن کار.
هوش مصنوعی: اما بوی خوشی به مشامم رسیده که نمیدانم این بو از کجا پیدایش شده. چرا باید بگویم که تو این کار را به این شکل انجام دادی یا به آن شکل؟
هوش مصنوعی: با صبح، به طور نامحسوس و پنهانی، هدیهای دادی و از او برای خودت ردپایی گرفتی که نشانهای از عظمت و زیبایی زمانه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری
که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعری
یکی چون خیمهٔ خاقان، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجرهٔ قیصر، چهارم قبهٔ کسری
گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری
[...]
فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر
بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی
اگر شایسته کوی تو بودی پای من یکدم
سر گردون گردنده بزیر پای ما بودی
بمیر، ای دوست، پیش از مرگ، اگرمی زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.