گنجور

 
۱۷۸۶۱

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

... زان به خطا کشتیم که کس نشنیده

ترک خطایی رود به راه صوابی

چشم تو خون بی حساب کرده ولیکن ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۲

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱

 

... در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی

چشمی نمی توان داشت در راه هر مسافر

گوشی نمی توان داد بر بانگ هر منادی ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۳

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷

 

... از هر دری به غارت دلها درآمدی

تا دل نیابد از تو خلاصی به هیچ راه

گه راهزن شدی و گهی رهبر آمدی

دلهای مرده زندگی از سر گرفته اند

تا چون مسیح با لب جان پرور آمدی

پیراهن حیای زلیخا دریده شد

تا در لباس یوسف پیغمبر آمدی ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۴

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

... گفتا به چرخ هیچ به کارم نیامدی

دوش از فروغ چشم فروغی به راه تو

یک دل شدم از جان بسپارم نیامدی

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

... زیرا که وقت سخن شیرین تر از شکری

در شاه راه طلب جانم رسید به لب

لیکن ز سر لبت هیچم نشد خبری ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۶

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

... به گریه گفتمش آیا گذر کنی بر من

به خنده گفت اگر خاک راه من باشی

فروغی از پی آن زلف و چهره تا نروی ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۷

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴

 

... خواهش خامی خیال باطلی

کوشش بی جا مکن در راه وصل

هر زمان کز خود گذشتی واصلی ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۸

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸

 

ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی

دامی به راه خلق فکندی ز هر خمی

دلها تمام اگر تو ندزدیده ای چرا ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۶۹

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳

 

... در چهره او بنگر تا نور خدا بینی

در راه طلب بنشین چندان که خطر یابی

از کوی وفا بگذر چندان که جفا بینی ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۰

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲

 

... که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه مسجدی چه کنشتی چه طاعتی چه گناهی ...

... رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید

کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

تسلی دل خود می دهم به ملک محبت ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۱

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۳

 

... وز آمدنش به دشت رشکم آید

زان راه که باریدن باران ز چه روست

آنجا که چو سیل از مژه اشکم آید ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۲

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

... بی تو ریزد همه دم گوهر اشکم به کنار

عاشقان را به سر کوی تو نه راه و نه رسم

پاک بازان را بهر تو نه خواب و نه قرار

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۳

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۱۳

 

... در دست ز محصول جهان موی تو دارم

زاهد به سوی کعبه و راهب به سوی دیر

آری من دیوانه سر کوی تو دارم ...

... اندیشه ندارد دلم از آتش دوزخ

تا راه در آتشکده خوی تو دارم

یارب خم گیسوی تو آشفته مبادا ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۴

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۱۴

 

... که نرفته ست چرا جان گرامی ز تنم

رهبری کرد به کوی تو و برد از راهم

عشق هم راه بر من شد و هم راهزنم

تا لبت گفته به من سر سخن دانی را ...

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

... ره یافته در زلف دل آویز کجت

القصه به راه کج فتاده ست دلم

فروغی بسطامی
 
۱۷۸۷۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱ - تذکرة المحقّقین موسوم به ریاض العارفین

 

... چو عینت گشت صافی عین شد غین

سبحان الله چه می گویم که دور افتادم از راه ولینسألتهممنخلق السموات والأرض لیقولن الله

عربیه ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۷۸۷۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷ - گلبن پنجم در تعریف انسان کامل و سلسلهٔ اهل طریقت

 

پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامی مختلفه می خوانند و ازوجهی و مناسبتی مسمی به اسمی می نمایند چون از عالم حقایق و دقایق خبر می رساند لهذا گاهی جبرییلش گویند و چون از معارف و مکارم به طالبان رزق بخش است میکاییلش نامند و چون مریدان را از معاد و بازگشت آگاه می کند اسرافیلش خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانی نماید عزراییلش دانند آدمش گویند که معلم طالبان راه هدی است و نوحش گویند کهنجات دهنده از طوفان بلاست ابراهیمش خوانند چرا که ازنار هستی گذشته و نمرود خویش را کشته و خلیل حضرت حق گشته او را موسی نیز گفته اند که فرعون هستی را به نیل نیستی غرق نموده و در طور قربت الله در مناجات است و نیز خضر نام کرده اند که آب حیوان عالم لدنی خورده و به حیات جاودانی پی برده و نیز الیاس لقب نهاده اند که غریق بحر ضلالت را به ساحل نجات دلالت می نماید

داوود زمان نیز می گویند زیرا که جالوت نفس را به قتل رسانیده و خلیفة الله شده لقمان نیز گویند زیرا که حکیم الهی است و او را بر حقیقت اشیاء آگاهی است افلاطون نیز نامند زیرا که طبیب نفوس و در تشخیص امراض باطنی مانند جالینوس است سلیمان وار زبان مرغان داند عیسی کردار مرده را زنده گرداند امامش نیز گویند زیرا که پیشوای مقتدیان طریقت است و اهل طاعت و عبادت حقیقی مقلدان و پیروان اویند و جام جهان نمایش نیز خوانند چرا که اسرار هستی در او پیدا و کمابیش عالم کون و فسادبر رأی صایبش هویدا است و اکسیر اعظمش گویند چرا که اکسیروار وجودش کمیاب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است گوگرد احمرش نیز خوانند که وجدان وجودش مشکل و طالبان کیمیای معرفت را از عدم تحصیلش خون در دل است هادی اش لقب کرده اند که گم گشتگان فیافی بی خبری و غفلت را به شهرستان دانایی و آگاهی هدایت می کند مهدی اش نام نهاده اند که دجال جهل و شهوت را گردن می زند مولوی

مهدی و هادی وی است ای راه جو

هم نهان و هم نشسته پیش رو ...

... و نیز اهل سلوک را هر وقتی بر وفق تقاضای حال و ظهور صفات کمال نامی است چنانکه تا به شیخی نرسیده و در طلب آن است او را طالب گویند و چون ابتدای معرفت است و هنوز در جهد و سعی است او را سالک نامندو چون کششی به مطلوب حقیقی به هم رسانیده او را مجذوب خوانند و چون بینشی یافته اورا صاحب سر دانند و چون به ذکر مشتغل است او را ذاکر شمارند و چون تصفیه کرده او را صوفی دانند چون این معنی معلوم شد بدانکه آنچه اکابر و اعاظم طریقت بر آن رفته است و در آن قول اتفاق دارند این است که باید اجازه ذکر از شیخ کامل که سلسله اجازه اش نفس به نفس وید به ید به امامص منتهی شود گرفت وبه اذن او چنان که امر می نماید مشغول شد که در این طریقه تأثیر ذکر اقوی و به وصول مطلوب اقرب است و بعضی به مرتبه تأکید کلی رسانیده اند و از خلاف این قاعده رو گردانیده اند

چنانکه شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی گفته که اگر آنچه از کرامات و خوارق عادات که از تمام اولیا ظاهر شده ازمردی ظهور یابد و سلسله او به یکی از ایمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین منتهی نشود اعتماد را نشاید که آن امری شیطانی است و دلیل ایشان بر حقیت سلسله طریقت وصدور آن از امامؑدر کتب ایشان مفصلا مسطور است و تنقیح آن کرده اند من جمله حدیث حضرت امام جعفرؑمؤید این مدعا است قال امام جعفر الصادقؑان سرنا هو الحق وحق الحق وهو الظاهر و باطن الظاهر و باطن الباطن وهو السر وسر مستسر مقنع بسر ومنهتکه أذله الله ایضا قالؑان عندنا والله سرا من سر الله وعلما منعلم الله والله ما یحتمله ملک مقرب ولانبی مرسلولامؤمن امتحن الله قلبه للإیمان ایضا قالؑان عندنا سرا لله و علما منعلم الله أمرنا الله بتبلیغه جناب سید سند سید حیدر آملی و بسی از محققین تحقیق فرموده اند که حدیث اول و دویم در علم امامت است و آن از ایمهؑتعدی نکرده و حدیث سیم اشاره است به علم سلوک و ذکر و فکر و همین علم است که اصحاب کبار مانند سلمان و جندب و دیگران از صادقان داشته اند و ابویزید بسطامی از حضرت صادقؑو کمیل بن زیاد نخعی از امیرالمؤمنینؑو ابراهیم ادهم از امام زین العابدین و شیخ معروف کرخی از امام رضا علیهم التحیة و الثناء تحصیل این علم کرده اند و دیگران از ایشان الی آخر و این طریقه را سلسله نام کرده اند و مخفی نیست که چهار سلسله به واسطه چهار ولی از چهار امام چنان که اشارت شد صادر شده و هر یک از این سلاسل شعبه ها به هم رسانیده و به نام بزرگی از اولیا مشهور آمده و سلسله معروفی که منسوب است به امام هشتم آن را به سبب تعدد شعبه ها که از آن زاییده ام السلاسل نام کرده اند و شعبه ای از آن به نام سید محمد نوربخش قدس سره نوربخشیه شعبه ای به نام سید نعمت الله کرمانی نعمت اللهیه و شعبه ای به نام خواجه نقشبند نقشبندیه و شعبه ای به نام خواجه معین الدین چشتی چشتیه و علی هذا القیاس لهذا در این تذکره در ضمن حال هر شیخی از سلاسل چنان که در میان ایشان رسم است به طریق اختصار ذکر سلسله ارادت ایشان شده ولی بعضی دیوانگان این سلسله را گسسته و نامقید گردیده می گویند که از سلسله هیچ کس به جایی نرسد و العلم عند الله

رضاقلی خان هدایت
 
۱۷۸۷۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۹ - ابایزید بسطامی قُدِّسَ سِرُّه

 

آن جناب از معارف عارفین و نام شریفش طیفور بن عیسی است مرید و سقای سرای حضرت امام الصامت و الناطق امام جعفر بن محمد الصادق بوده و صد و دوازده پیر را نیز خدمت نموده مشایخ طریقت وی را به بزرگواری ستوده اند و در حق او سخنان بسیار فرموده اند قال شیخ جنید البغدادی رحمة الله علیه کان ابویزید فینا کالبدر بین النجوم وکالجبرییل بین الملایکة ایضا قال انتهاینا ابتداء هذا الخراسانی شیخ ابوسعید ابوالخیر گوید هیجده هزار عالم پر از بایزید می بینیم و بایزید در میان نه مادر آن جناب گفته است که در وقت حمل او چون لقمه در دهان نهادمی که در آن شبهه داشتمی طیفور در شکم من طپیدی تا آن لقمه دفع شدی

گویند در راه حج در هر چند گام دو رکعت نماز گذاشتی تا پس از دوازده سال آن راه به اتمام رسیدی وقتی شیخ ذوالنون مصری به اوپیغام فرستاد که همه شب در بادیه می خسبی و به راحت مشغولی و قافله درگذشت وی جواب فرمود که مرد تمام آن باشد که همه شب بخسبد و چون بامداد شود پیش از همه به منزل رسیده باشد گویند در راه حج راحلهوی شتری بود صاحب شتر از گرانی بار شکایت کرد شیخ فرمود نیکو نظر کن آن مرد دید که بار بر شتر نیست و به قدر وجبی بر بالای شتر ایستاده است متحیر گردید و به لابه درآمد شیخ فرمود که سبحان الله اگر حال خود نهان داریم ما را ملامت کنند و اگر پیدا کنیم تاب دیدن نیاورند مدت سی سال در بادیه شام می گشت و دوازده سال بر نهج شریعت مقدسه ریاضت می کشید تا رسید به آنچه رسید کرامات و حالات آن جناب بی شمار است در تذکرة الاولیا مشروح است مدت عمر شریفش نود سال بوده و در سنه ۲۶۱ رحلت نموده مرقدش در بسطام معروف خواص و عوام است

تیمنا این رباعیات از او نوشته شد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۷۸۷۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه

 

اسم آن جناب فضل الله ابن ابوالخیر است از صغر سن ریاضات شاقه می کشید و شراب ذوق و حال می چشید لقمان سرخسی که ازمجانین عاقل و مجاذیب کامل بود او را به شیخ ابوالفضل سرخسی سپرده تا تربیت نمود به صحبت جمعی از بزرگان رسیده و زحمت بسیار از ابنای زمان دیده چهارده سال در ابتدای حال مجذوب بود و به وادی دشت خاوران راه می پیمود در سختی و رنج قدم می افشرد و خار صحرا می خورد بالاخره کارش به جایی رسید که از هدایا که سلاطین به وی فرستاده بودند چهارصد اسب با زین و ستام در پیشاپیشش جنیبت می کشیدند در معرفت سخنان نیکو دارد از جمله می فرماید که حجاب در میان خلق و خالق زمین و آسمان و غیره نیست پندار و معنی ما حجاب است اگر از میان برگیریم به او رسیم هم او گفته است تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید بجهی هم گفته است که مرد کامل آن است که در میان خلق نشیند و زن گیرد و داد و ستد کند و با همه آمیزد و یک دم از خدا غافل نباشد مدت عمر آن جناب هزار ماه بوده ودر سنه ۴۴۰ رحلت نموده این بیت و رباعیات از آثار آن جناب ثبت شده

به زیر قبه تقدیس مست مستانند ...

... تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت

راه تو به هر قدم که پویند خوش است

وصل تو به هر سبب که جویند خوش است ...

... لیکن ره میخانه ز آبادانی

راهی است که کاسه می توان داد به دست

٭٭٭ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۷۸۸۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴ - امین بلیانی قُدِّسَ سِرُّه

 

شیخ امین الدین محمد بن شیخ علی بن شیخ ضیاءالدین مسعود مولد و منشأ آن جناب بلیان و آن از مضافات کازرون شیراز است اجداد عظامش از علمای راه بین و عرفای با یقین خود در خدمت شیخ اوحدالدین عبدالله بن ضیاءالدین مسعود- که از فرزندگان شیخ ابوعلی دقاق است- به مراتب عالیه رسیده و پس از وی پیشوای مردمان گردیده غرض شیخی بزرگوار و از عرفای کبار است در سنه ۷۴۵ رحلت نموده این چند رباعی از ایشان نوشته می شود گویند رباعی آخری رادر دامن خرقه خود نوشته بوده است

رباعی ...

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۸۹۲
۸۹۳
۸۹۴
۸۹۵
۸۹۶
۱۰۲۲