ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت چهاردهم - عُجْب و مذمت آن
... و مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که سه چیز است که از جمله مهلکات است بخل که اطاعت آن را کنی و هوا و هوس که پیروی آن را نمایی و عجب نمودن آدمی به نفس خود و فرمودند که هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می کنند و پیروی هواهای خود را می نمایند و هر صاحب رأیی به رأی خود عجب می نماید و آن را صواب می شمارد بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمود اگر هیچ گناهی نکنید من از بدتر از گناه از شما می ترسم و آن عجب است عجب مروی است که روزی موسی علیه السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او برنسی رنگارنگ بود چون نزدیک موسی علیه السلام رسید برنس را کند و ایستاد سلام کرد موسی علیه السلام گفت تو کیستی
گفت منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم چون مرتبه تو را نزد خدا می دانستم موسی گفت این برنس چیست گفت این را به جهت آن دارم که دلهای فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم موسی علیه السلام گفت که کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می گردی گفت هر وقت عجب به خود نموده و طاعتی که کرد به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود خداوند عالم به داود علیه السلام وحی نمود که مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را عرض کرد که چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم فرمود عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می کنم و گناه را عفو می کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می شود حضرت باقر علیه السلام فرمودند که دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که خدا دانست که گناه کردن از برای مومن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی بود هرگز هیچ مومنی را مبتلا نمی کرد و فرمود که مردی گناه می کند و پشیمان می شود و بعد از آن عبادتی می کند و به آن شاد و فرحناک می شود و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می شود و فراموش می کند و اگر بر آن حالت می بود بهتر بود از عبادتی که کرد مروی است که عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو عابد گفت از مثل منی از نماز او می پرسی من چنین و چنان عبادت خدا را می کنم عالم گفت گریه تو چقدر است گفت این قدر می گریم که اشکها از چشمهای من جاری می شود عالم گفت که خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می بالی و نیز مروی است که اول کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به او عجب کرده بی بهره می سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجت تمام تر باشد همچنان که با ابلیس کردند و عجب گناهی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق است و آب آن فساد است و شاخه های آن جهل و نادانی است و برگ آن ضلالت و گمراهی است و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید و نیز مروی است که در شریعت عیسی بن مریم علیه السلام بود سیاحت کردن در شهرها در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود رفتند تا به کنار دریا رسیدند جناب عیسی علیه السلام گفت بسم الله و بر روی آن روان شد آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه السلام رسید در آن وقت به خود عجب کرد و گفت این عیسی روح الله است بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم فضیلت او بر من چه چیز است و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت پس استغاثه به حضرت عیسی علیه السلام نمود عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت ای کوتاه چه گفتی عرض کرد که چنین چیزی به خاطرم گذشت گفت پا از حد خود بیرون گذاشتی خدا تو را غضب کرد توبه کن
و بدان که عجب با وجود آنکه خود از صفات خبیثه است منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر می شود مثل کبر که یکی از اسباب کبر عجب است و چون فراموشی گناهان و مهمل گذاردن آنها که آنها را به خاطر نگذارند و اگر گاهی به خاطر او چیزی از گناهانش بگذرد وقعی به آن ننهد و سعی در ادراک آن نکند بلکه همچنان گمان کند که البته خدا آن را خواهد آمرزید و عبادتی اگر از او سرزند آن را عظیم شمرد و به آن خوشحال شود و منت بر خدا گذارد و توفیقهای خدا را فراموش کند و در این وقت از آفات و معایب اعمال خود نیز غافل می شود زیرا که آفات آنها را کسی می فهمد که متوجه آنها باشد و کسی متوجه می شود که خایف و ترسان باشد و معجب کجا ترسان است بلکه مغرور است و از مکر خدا ایمن است و چنان پندارد که منزلتی در نزد خدا دارد و بر او حقی دارد و بسا باشد که در مقام خودستایی برآید و اگر عجب به عقل و فکر و علم خود داشته باشد از سیوال کردن باز می ماند و در مشورت و تعلم کوتاهی می کند و گاه باشد که تدبیر خطایی نموده و به آن اصرار می کند و پند کسی را نمی شنود و به این جهت گاه است ضرر کلی به او می رسد یا به فضیحت و رسوایی می انجامد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه بیماری عجب
... پس اگر کسی بزرگی کند باید به واسطه پروردگار خود بزرگی کند و اگر به چیزی فخر و مباهات کند به آفریدگار خود افتخار نماید و خود را به خودی خود حقیر و پست شمارد بلکه خود را عدم محض ببیند و این معنی است که همه ممکنات در آن شریکند و اما خواری و ذلتی که مخصوص بنی نوع این بیچاره مسکین است که به خود عجب می کند از حد متجاوز و قلم از حد تحریر آن عاجز است و چگونه چنین نباشد و حال آنکه ابتدای آن نطفه نجس و پلیدی بود و آخرش جثه متعفن و گندیده در این میان حمال نجاسات متعفنه است و جوالی است پر از کثافات متعدده که از بولگاهی به بولگاهی دیگر عبور کرده و از آنجا نیز بیرون آمده سه مرتبه از ممر بول گذشته و اگر بصیرتی بوده باشد یک آیه قرآن او را از خواب عجب بیدار می کند و پشت او را می شکند
می فرماید قتل الانسان ما أکفره من ای شییء خلقه من نطفه خلقه فقدره ثم السبیل یسره ثم اماته فاقبره خلاصه معنی آنکه کشته شود انسان چه چیز او را بر کفر و سرکشی داشت که نمی داند از چه چیز خدا او را آفرید از قطره آبی او را آفرید و مقدر گردانید او را و راه بیرون آمدن را از برای او آسان گردانید پس او را میرانید آنگاه او را در گور کرد و در این آیه مبارکه اشاره فرمودند که انسان اول در کتم عدم بود و هیچ چیزی نبود بعد از آن او را از نجس ترین چیزها و پست ترین آنها که نطفه باشد خلق فرمود بعد از آن او را می رانید و جثه خبیثه گندیده گردانید و اگر اندکی تأمل نمایی می دانی که چه چیز پست تر و رذل تر است از چیزی که ابتدای او عدم و ماده خلقتش از همه چیز نجس تر و آخرش از همه اشیاء متعفن تر و آن مسکین بیچاره در این میان عاجز و ذلیل نه از خود اختیاری و نه او را قدرت بر کاری نه خبر دارد که بر سر او چه می آید و نه مطلع است که فردا روزگار به جهت او چه می زاید و مرضهای گوناگون مزمنه بر او مسلط و بیماریهای صعب به جهت او آماده از هر جا سر برآورد آفتی در کمینش و به هر طرفی میل کند حادثه ای قرنیش چهار خلط منتاقض در باطن او اجتماع کرده و هر یک به ضد یکدیگر در ویران کردن جزوی از عمارت بدنش در سعی و اجتهاد بیچاره بینوا از خود غافل و هر لحظه خواهی نخواهی در حجره بدنش حادثه ای رو می دهد و از هر گوشه دزدی متاعی از اعضاء و جوارحش می برد نه گرسنگی او به اختیارش هست و نه تشنگی نه صحت او در دست اوست و نه خستگی نه مرگ او به اراده اوست و نه زندگی نه نفع خود را مالک است و نه ضرر و نه خیر خود را اختیار دارد و نه شر می خواهد که چیزی را بداند نمی تواند اراده می کند که امری به یاد او بماند فراموش می کند می خواهد که چیزی را فراموش کند از خاطرش نمی رود و دل او به هر وادی که بخواهد می رود و نمی تواند عنانش را نگاه دارد و فکرش به هر سمتی که میل می کند می دود و قدرت بر ضبطش ندارد و غذایی کشنده اوست و در خوردن آن بی اختیار است و دوایی باعث حیات اوست و در کام او ناگوار است ساعتی از حوادث روزگار ایمن نمی باشد و لحظه ای از آفات دهر غدار مطمین نیست اگر در یکقدم چشم و گوش او را بگیرند دست و پایی نمی تواند زد و اگر در طرفه العینی عقل و هوش او را بربایند چاره ای نمی تواند کرد و اگر کارکنان عالم بالا در یک نفس از او غافل شوند اجزای وجودش از هم می پاشد و اگر نگاهبانان خطه اعلی دست از او بدارند نشانی از او نمی ماند عبدا مملوکا لایقدر علی شییء پس خود انصاف بده که از چنین چیزی چه پست تر و ذلیل تر است و کجا می سزد او را که عجب و خودفروشی کند و کی در خور آن است که خود را کسی شمارد و کسی که با وجود تأمل در اینها باز خود را کسی داند عجب بی شرم و بی انصافی است
بهتر ازین در دلش آزرم باد ...
... هر قدمی چشم ملکزاده ای است
و های و های چه خوش بودی اگر این خاک را به حال خود گذاشتندی و دیگر با او کار نداشتندی هیهات هیهات یحیی بعد طول البلی لیقاس شداید البلاء یعنی بعد از آنکه روزگاری بر آن خاک کهنه بگذرد باز او را زنده می کنند تا بلاهای شدید را به او بنمایند ذرات خاک متفرق را جمع ساخته او را به هییت اول باز می آورند و او را از قبر بیرون آورده به عرصات قیامت می کشند و به صحراهای هولناک محشر درمی آورند آه در آن وقت چه رنجها که می بینند آسمانی نگاه می کند شکاف خورده زمینی گداخته کوههایی پراکنده و در رفتار ستاره های تیره و تار خورشیدی در پرده کسوف ماهی در ظلمت خسوف آتشی افروخته و مشتعل و دوزخی بر انواع عذابها مشتمل بهشتی دلگشا و کوثری فرح بخشا ترازوی اعمال را بر پا کرده و دفترهای افعال گشوده مستوفیان زیرک به محاسبه ایستاده ناگاه خود را در دفتر خانه روز حساب در معرض محاسبه و مواخذه می بیند و ملایکه غلاظ و شداد ایستاده و نامه های عمل پران شده نامه عمل او را به دست راست یا چپ او می دهند هر چه کرده در آنجا ثبت قطمیری از قلم نیفتاده
آه آه اگر در آن وقت نافرمانی بر حسناتش غالب گردد و در موقف مواخذه و عذابش درآورند بر سگ و خوک حسرت خواهد برد و خواهد گفت یا لیتنی کنت ترابا یعنی ای کاش من خاک بودمی و به این روز سیاه نیفتادمی چه شک که حال دد و دام و بهایم و هواهم در آن روز از حال بنده گناهکار بسی بهتر زیرا که آنها عصیان پروردگار قهار را نکرده اند و در مقام مواخذه و عقاب گرفتار نگشته اند آه آه چه مواخذه و چه عقابها که اهل دنیا صورت یکی از اهل عذاب را اگر در این دنیا دیدندی از قباحت منظر و کراهت صورت او فریاد برکشیدندی و اگر تعفن او را شنیدندی از گند او بمردندی اگر قطره ای از آبی که به آن مسکین می دهند به دریاهای دنیا بیفکنند آب همه آنها متعفن تر از بوی مردار گردد
پس عجب عجب چنین کسی را با عجب و بزرگی چکار چقدر از حال خود باید غافل باشد و امروز و فردای خود را فراموش نموده باشد و اگر از عذاب الهی نجات یافت و از آتش دوزخ خلاص شد باید بداند که این از عفو خداوندگار است زیرا که کم بنده ای هست که گناهی نکرده و هر گناهکاری مستحق عقوبت است
پس اگر او را عقاب ننمایند از عفو و بخشش است و عفو و بخشش امری است محتمل آدمی نمی داند که متحقق خواهد شد یا نه پس باید همیشه محزون و ترسان باشد نه اینکه عجب و بزرگی کند نگاه کن به کسی که نافرمانی از سلطانی کرده باشد که مستحق سیاست باشد و او را گرفته در زندان محبوس کرده باشند و منتظر این باشد که او را به حضور برده سیاست نمایند و نداند که چون او را به حضور سلطان برند از او عفو خواهد نمود یا نه آیا چنین کسی در آن حالت هیچ غرور و پندار و عجب به خود راه می دهد و هیچ بنده ای گناهکاری نیست اگر چه یک گناه کرده باشد مگر اینکه مستحق سیاست پروردگار شده و در زندان دنیا محبوس است تا او را به موقف حساب برند و نمی داند که کار او به کجا خواهد انجامید دیگر چه جای عجب و بزرگی و تأمل در اینها که مذکور شد معالجه اجمالی عجب است
و اما معالجه تفصیلی آن این است که تفحص کند از آنچه سبب عجب او شده و چاره آن را کند به نوعی که مذکور می شود ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به علم و دانش
... و از ثمره علم آن است که بداند هر که صاحب صفت عجب است خدا او را دشمن دارد و در نزد خدا ذلت و پستی و حقارت و شکستگی محبوب است و بس
در راه او شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به ورع و تقوی و نحو اینها
و اما عجب به ورع و تقوی و صبر وشکر و شجاعت و سخاوت و غیر اینها از صفات کمالیه نفسانیه پس معالجه آن این است که متفطن شود به اینکه این صفات وقتی نافع و موجب نجات اند که عجب با آنها نباشد و چون عجب بیاید همه آنها را باطل و ضایع و فاسد می کند
پس عاقل کی یک صفت بد را به خود راه می دهد که همه صفات نیک او را ضایع سازد و چرا فروتنی و ذلت را پیشنهاد خود نسازد تا فضیلت بر فضیلتش افزاید و عاقبتش محمود گردد و باید تأمل کند که هر یک از این صفات حسنه را که در خود می بیند در بسیاری از بنی نوع انسان یافت می شود با زیادتی و چیزی که اکثر مردم با او در آن شریک بوده باشند کجا در خود عجب به آن است و این تأمل باعث زوال عجب می گردد
و گویند یکی از شجاعان روزگار در هنگام کارزار چون در برابر دشمن آمدی رنگ روی او زرد شدی و دلش مضطرب گشتی و اعضای او به لرزه درآمدی او را گفتندی که این چه حالت است و حال آنکه تو از شجاعان نامداری گفت خصم خود را آزمایش ننموده ام شاید او از من شجاع تر باشد علاوه بر اینکه استیلا و غلبه و عاقبت نیک از برای کسی است که خود را خوار و ذلیل بیند نه برای آنکه به قوت و شجاعت خود مغرور شود وان الله عند المنکسرة قلوبهم خدا در نزد دلهای شکسته است ...
... که خود را فروتر نهادند قدر
ره اینست جانا که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به مال
... زیادتی بود از دیگران به گاو و خرش
علاوه بر این ملاحظه کند آیات و اخباری که در مذمت مال و حقارت مالداران رسیده و آنچه در فضیلت فقرا و شرافت فقر وعزت ایشان در روز قیامت و سبقتشان به بهشت وارد شده چگونه عاقل دیندار به مال شاد و فرحناک و خوشحال می گردد و به آن عجب می کند با وجود اینکه حقوق بسیار از جانب پروردگار به آن تعلق می گیرد و از عهده همه آنها برآمدن در نهایت صعوبت و اشکال و در حلال آن پستی مرتبه در روز قیامت و طول حساب و در حرام آن مواخذه و عقاب است بلکه سزاوار مالداران آن است که ساعتی از خوف و اندوه و از تقصیر مالیه و راه دخل و خرج آن خالی نباشد و حال اینکه قیمت مرد به کمال و هنر است نه به سیم و زر بزرگی و شرف در بندگی خداوند اکبر است نه به گاو و خر
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به عقل و زیرکی
و اما عجب به عقل و زیرکی خود پس این علامت بی عقلی و بلادت است زیرا که عاقل پیرامون عجب نمی گردد بلکه عقل خود را حقیر می شمارد و اگر در مکانی تدبیر صوابی از او ظاهر شد یا به امر پنهانی برخورد آن را از جانب خدا می داند و بر آن شکر می کند
و بدترین اقسام عجب عجب به رأی و تدبیری است که از او ظاهر شود و در نزد ارباب عقل و هوش خطا باشد ولی در نظر صاحبش از راه جهل مرکب صواب و درست نماید و گمراهی و ضلالت جمیع اهل بدعت و ضلال و طوایفی که مذاهب فاسده و آراء باطله را اختیار کرده اند به این سبب است و اصرار و پایداری ایشان بر این رأی و مذهب به جهت عجبی است که به آن دارند و به این جهت به مذهب خود افتخار می نمایند و بدین جهت امم بسیار و طوایف بی شمار هلاک شدند چون آراء مختلفه پیدا کردند و هر یک به رأی خود معجب بودند و کل حزب بما لدیهم فرحون و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است که این نوع عجب غالب خواهد شد بر اهل آخرالزمان از این امت و علاج این از علاج سایر انواع صعب تر است زیرا که صاحب آن از خطای خود غافل و به غلط خود جاهل است و الا هرگز آن را اختیار نمی کرد و کسی که خود را مریض نمی داند چگونه در صدد معالجه خود برمی آید و چون عجب به رأی خود دارد گوش به حرف دیگران نیز نمی کند بلکه ایشان را محل تهمت می داند
و علاج فی الجمله این مرض آن است که آدمی ذهن خود را متهم شمارد و تا مادامی که آدمی حجتی قاطع از عقل یا شرع در دست نداشته باشد به رأی خود مطمین و مغرور نگردد و شناخت ادله قطعیه از شرع و عقل و مواضع سهو و خطای در براهین و قضایا موقوف است بر عقل کامل و قریحه مستقیمه با سعی تمام و مزاولت قرآن و حدیث و مصابحت اهل علم و با این همه باز آدمی از غلط و خطا ایمن نیست و صواب آن است که آدمی افکار فاسده و مذاهب باطله را تتبع ننمایند و در آنها خوض نکند و قدم از قدم خانواده وحی و رسالت برندارد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت پانزدهم - کبر و تفاوت آن با عجب
و آن عبارت است از حالتی که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد و فرق این با عجب آن است که آدمی خود را شخصی داند و خود پسند باشد اگر چه پای کسی دیگر در میان نباشد ولی در کبر باید پای غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند و این کبر صفتی است در نفس و باطن و از برای این صفت در ظاهر آثار و ثمرات چندی است که اظهار آن آثار را تکبر گویند
و آن آثاری است که باعث حقیر شمردن دیگری و برتری بر آن گردد مانند مضایقه داشتن از همنشینی با او یا همخوراکی با او یا امتناع در پهلو نشستن با او یا رفقات او و انتظار سلام کردن و توقع ایستادن او و پیش افتادن از او در راه رفتن و تقدم بر او در نشستن و بی التفاتی با او در سخن گفتن و به حقارت با او تکلم کردن و پند و موعظه او را بی وقع دانستن و امثال اینها
و از جمله آثار کبر است خرامان و دامن کشان راه رفتن و بعضی از این افعال گاهی از حسد و کینه و ریا نیز نسبت به بعضی صادر می شود اگر چه آدمی خود را از او بالاتر هم نداند
و بدان که کبر از اعظم صفات رذیله است و آفت آن بسیار و غایله آن بی شمار است چه بسیارند از خواص و عوام که به واسطه این مرض به هلاکت رسیده اند و بسی بزرگان ایام که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشته اند اعظم حجابی است آدمی را از وصول به مرتبه فیوضات و بزرگ تر پرده ای است از برای انسان از مشاهده جمال سعادت زیرا که این صفت مانع می گردد از کسب اخلاق حسنه چون به واسطه این صفت آدمی بر خود بزرگی می بیند که او را از تواضع و حلم و قبول نصیحت و ترک حسد و غیبت و امثال اینها منع می کند بلکه خلق بدی نیست مگر اینکه صاحب تکبر محتاج به آن است به جهت محافظت عزت و بزرگی خود و هیچ صفت نیکی نیست مگر اینکه از آن عاجز است و به سبب بیم فوت برتری خود و از این جهت آیات و اخبار در مذمت و انکار بر آن خارج از حیز شمار و تذکار است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تجسم متکبرین در قیامت
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که داخل بهشت نمی شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد و فرمودند که خداوند عالم فرموده کبریا و بزرگی ردای من است و عظمت و برتری سزاوار من هر که خواهد در یکی از اینها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند و فرمودند که در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان و خواهد گفت که من موکل به سه طایفه هستم یکی متکبرین دیگری کسانی که با خدا خدای دیگری را خوانده اند و سوم کسانی که صورت نقش می کرده اند و فرمودند که سه نفرند که خدای تعالی در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود پیر زناکار و پادشاه جبار و متکبر بی خبر و نیز از آن حضرت مروی است که بد بنده ای است بنده ای که تکبر کند و از حد خود متجاوز نماید و پروردگار جبار اعلی را فراموش کند و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید و بد بنده ای است بنده ای که به سهو و لهو بگذراند و گورستان و پوسیدن بدن ها را در آنجا فراموش کند و نیز از آن جناب روایت شده است که دشمن ترین شما به سوی ما و دورترین شما از ما در روز آخرت پرگویان نازک گویان و متکبران اند و فرمودند که متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچه های کوچک که به جهت بی قدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد و فرمودند که در جهنم وادیی است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که همچنان که زرع در زمین نرم می روید و بر سنگ سخت نمی روید همچنین دانایی و حکمت جای می گیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمی گیرد در دل متکبر نمی بینید که هر که سر می کشد و سر خود را بلند می کند که به سقف رسد سقف سر او را می شکند و هر که سر خود را به زیر افکند سقف بر سر او سایه می افکند و او را می پوشاند چون حضرت نوح علیه السلام را هنگام رحلت رسید فرزندان خود را طلبید و گفت شما را به دو چیز امر می کنم و از دو چیز منع می کنم منع می کنم از شرک به خدا و کبر و امر می کنم به گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده و روزی که حضرت سلیمان بن داود علیه السلام امر کرد که مرغان و جن و انس بیرون آیند پس بر بساط نشست ودویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند و بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملایکه را در آسمان ها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدایی بلند شد که کسی می گوید اگر در دل صاحب شما به قدر ذره ای کبر می بود او را به زمین فرو می بردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که از برای متکبرین در جهنم وادیی است که آن را سقر نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و رخصت طلبید که یک نفس بکشد پس نفس کشید از نفس او جهنم بسوخت و فرمود که متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود و فرمود که هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی می بیند که می خواهد با تکبر آن را بپوشاند و فرمود که دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگانند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند و فرمود که جبار ملعون کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد و فرمود که هیچ بنده ای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانای است و ملکی است که گناه می دارد آن حکمت را از برای او پس اگر تکبر کرد می گوید ذلیل شو که خدا تو را ذلیل گردانید پس او را در پیش خود از همه کس بزرگتر و در نظر مردم از همه کس کوچکتر می شود
و اگر تواضع و فروتنی نمود می گوید بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد پس او در دل خود از همه کس کوچکتر می شود و در چشم مردم از همه کس بلندتر می گردد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - راه معالجه تکبر
... علاوه بر این آنکه تأمل کند که حکم کردن به بهتری خود را از دیگری غایت جهل و سفاهت است زیرا که می تواند که اخلاق کریمه نیز در آن غیر باشد که این متکبر آگاه نباشد که مرتبه او در نزد خدا بسیار بالاتر و بیشتر باشد و چگونه صاحب بصیرت جرأت می کند که خود را بر دیگری ترجیح دهد با وجود اینکه مناط امر خاتمه است و خاتمه کسی را به غیر از خدا نمی داند با وجود اینکه همه کس آفریده یک مولی و بنده یک درگاه اند و همه قطره ای از دریای جود و کرم خداوند مجید و پرتوی از اشعه یک خورشید
پس لازم است بر هر کسی که احدی را به نظر بد و عداوت نبیند بلکه کل را به چشم خوبی و نظر دوستی ملاحظه کند هان تا نگویی کجا رواست که عالم پرهیزگار نهایت ذلت و انکسار از برای فاسق شرابخوار به جا آورد و او را از خود بهتر بیند با وجود اینکه او را آشکار به فسق و فجور مشغول می بیند و به تقوی و ورع خود یقین دارد و نیز چرا جایز است که مرد متدین گمراه کافری یا فاسق فاجری را دوست داشته باشد با آنکه خدا او را دشمن دارد
و احادیث در بغض فی الله و ترغیب دشمنی در راه خدا متواتر است زیرا که گوییم تواضع و فروتنی این نیست که نهایت ذلت و انکسار را به عمل آورد و نه اینکه از برای خود در هیچ مزیتی بر غیر نبیند زیرا که ممکن نیست که دانای به علمی خود را در این علم برتر از جاهل به آن نبیند بلکه حقیقت تواضع آن است که خود را فی الواقع بهتر و خوب تر و در نزد خدا مقرب تر نداند و همچنین نداند که به خودی خود مستحق برتری است بر دیگری و تکبر و آثار تکبر را به ظهور نرساند زیرا که مناط امر خاتمه است و هیچ کس به خاتمه دیگری عالم نتواند شد شاید که کافر هفتاد ساله با ایمان از دنیا برود و عابد صد ساله خاتمه اش به خیر نباشد
و بالجمله ملاحظه خاتمه و فهمیدن اینکه برتری و کمال نیست مگر به قرب خداوند سبحانه و سعادت در آخرت غیر از آن چیزی است که در دنیا ظاهر می شود از اعمال یا آنچه را اهل دنیا کمال دانند و نه نفی تواضع از برای هر احدی
و اما مقدمه بغض فی الله و دشمنی از برای خدا پس جواب آن این است که هر کسی را باید دوست داشت از راه اینکه مخلوق خدا و آفریده او است و به این جهتی که مذکور شد خود را از او بالاتر ندانست
و اما دشمنی با او و غضب بر او به جهت کفر و نسق ضرر ندارد و منافاتی نیست میان خشم و غضب از برای خدا بر یکی از بندگان او به جهت معصیتی که از او صادر شده و میان بزرگی نکردن بر او زیرا که خشم تو از برای خدا است نه از برای خود و خدا تو را در هنگام ملاحظه معاصی امر به غضب فرموده است و تواضع و کبر نکردن نسبت به خود تو است یعنی خود را از اهل سعادت و بهشت و او را از اهل شقاوت و جهنم ندانی بلکه ترس بر خود به جهت گناهان پنهانی که از تو صادر شده بیش از ترس بر آن شخص باشد از این گناهی که از او ظاهر گشته ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نشانه های تکبر و تواضع
... و علامت اول آنکه چون با اقران و امثال خود در مسأله ای از مسایل گفتگو می کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید تا این صفت از او رفع شود و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او گران باشد در این وقت کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید
علامت دوم آنکه چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد که امثال و اقران بر او مقدم نشینند و او فروتر از ایشان نشیند و مطلقا تفاوتی در حال او نکند و همچنین در وقت راه رفتن مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود و اگر چنین باشد صفت کبر ندارد و اگر بر او گران باشد متکبر است و باید چاره خود کند و زیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد
حضرت صادق علیه السلام فرمودند که تواضع آن است که آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند و به جایی که پایین تر از جای دیگر باشد راضی شود و به هر که ملاقات کند سلام کند و ترک مجادله کند اگر چه حق با او باشد و نخواهد که او را بر تقوی و پرهیزگاری مدح کنند
و بعضی از متکبرین طالب صدر می خواهند امر را مشتبه کنند عذر می آورند که مومن نباید که خود را ذلیل کند و بعضی از مشتبهان به اهل علم متمسک می شوند که علم را نباید خوار کرد و این از فریب شیطان لعین است ای بیچاره مسکین بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و اقران تو باشد چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن و چه خواری از برای علم است سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند یا نزدیک به تو این عذر اگر مسموع باشد در جایی است که اگر مومنی در مجمع اهل کفر باشد یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظلمه حاضر شود علاوه بر این اگر عذر تو این است چرا اگر اتفاقا در جایی زیر دست نشستی متغیر الحال می شوی و مضطرب می گردی بلکه گاه است خود را چون کسی تصور می کنی که عیبی بر او ظاهر شده و به یک بار زیر دست نشستن ذلت ایمان و علم به وجود نمی آید هزار مسلمان و عالم را می بینی که انواع مذلت به ایشان می رسد چنان متغیر نشوی که به یک گز زمین جایت تفاوت کند و چنان می دانی که این حرمت ایمان و علم است نه چنین است بلکه این از شایبه شرک و جهلی است که در باطن تو است و بعضی از متکبرین هستند که چون وارد مجمعی می شوند و در صدر جایی نمی بینند در صف نعال می نشینند با وجود اینکه میان صدر و صف نعال جای و مکان خالی بسیار است یا بعضی اراذل را میان خود و میان کسانی که در صدرند می نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته ایم نیز صدر است یا اینکه ما خود از صدر گذشته ایم
و گاه است در زاویه ای که صدر قرار داده اند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را در صف نعال رو به خود می کند و می نشیند و بسا باشد در راه رفتن چون میسر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس می کشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود و اینها همه نتیجه کبر و خباثت نفس و اطاعت شیطان است و این بیچارگان این اعمال را می کنند به جهت عزت خود و نمی دانند که زیرکان به خباثت نفس ایشان برمی خورند
تیز بینانند در عالم بسی ...
... حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال از کمال مردی چیزی کم نمی کند روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیرالمومنین به من ده تا بیاورم فرمود صاحب عیال سزاوارتر است که بردارد و مروی است که حضرت امام صادق علیه السلام مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می برد چون حضرت را دید شرم کرد حضرت به او فرمود که از برای عیالت خریده ای و برداشته ای به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند هر آینه دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم و بردارم و ظاهر آن است که چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود و در نظر مردم قبیح می نمود و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن و مذمت نمودن ایشان می شد به این جهت آن حضرت اجتناب می فرمودند و از آنجا مستفاد می شود که چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد و باعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند ترک کردن آن بهتر است و این نسبت به اشخاص و ولایات و عصرها مختلف می شود پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند و مناط آن است که به حد قباحت و مذمت رسد پس هان تا فریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی
علامت پنجم آنکه بر او پوشیدن جامه های سبک و درشت و کهنه و چرک گران نباشد که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس و بر تحصیل جامه فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم و جامه پشمینه می پوشم و شتر را می بندم و انگشتان خود را می لیسم و چون بنده ای مرا بخواند اجابت می کنم پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست و مروی است که سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند از پشم بود و دوازده وصله داشت که چند وصله آن از پوست گوسفند بود به سلمان گفتند که چرا جامه نو نمی پوشی گفت من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه جامه ای بسیار کهنه که بر آن پینه بسیار بود پوشیده بود بعضی از اصحاب با او عتاب کرد حضرت فرمود در آن چند فایده هست یکی آنکه مومنین اقتدا به من می کنند و چنین رفتار می کنند و دیگر آنکه دل را خاشع می کند و از کبر پاک می گرداند
علامت ششم آنکه با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر
شخصی از اهل بلخ روایت کند که با سلطان سریر ارتضاء علی بن موسی الرضا علیه السلام در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند من عرض کردم فدای تو شوم اگر سفره جدایی از برای ایشان قرار دهی بهتر است فرمود ساکت باش به درستی که خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر و مادر همه یکی است و جزای هر کس را به قدر عمل او می دهند
و مخفی نماند که امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع منحصر به اینها نیست بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست مانند اینکه بخواهد کسی در پیش او بایستد حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفه ای ایستاده باشند بعضی از صحابه نقل کرده اند که احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزتر و محترم تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد می شد به جهت او از جای برنمی خاستند چون می دانستند که آن حضرت از آن کراهت دارد
و از جمله علامات کبر این است که تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند سواره راه روند
مروی است که هر که کسی در عقب او راه رود مادامی که چنین است دوری او از خدا زیاد می شود و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بعضی اوقات با اصحاب راه می رفتند و اصحاب را پیش می انداختند و خود میان ایشان راه می رفتند
و باز از جمله علامات کبر این است که از زیارت کردن بعضی اشخاص مضایقه کند اگر چه در زیارت آنها فایده ای از برای او باشد و مضایقه کند از همنشینی فقرا و مریضان و آزار داران ...
... و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می شود و طریقه و رفتار سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جامع جمیع علامات تواضع و خالی از همه شوایب کبر بود پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند
ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود روایت کرده که آن حضرت خود علف به شتر می داد و آن را می بست و خانه راه می رفت و گوسفند را می دوشید و نعلین خود را پینه می کرد و جامه خود را وصله می نمود و با خدمتکاران چیز می خورد و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد آن حضرت خود آسیا می کشید و از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خود می گرفت و به خانه می آورد و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می کرد و به هر که برمی خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده از نمازگزاران ابتدا به سلام می کرد جامه خانه و بیرون او یکی بود هر که او را می خواند اجابت می کرد و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود به آنچه او را دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه هیچ بجز خرمای پوسیده نمی بود صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد سهل المونه بود خوش خلق و کریم الطبع و گشاده رو بود و با مردمان نیکو معاشرت می کرد تبسم کنان بود بی خنده و اندوهناک بود بی عبوس در امر دین محکم و شدید بود بی سختی و درشتی با مردمان متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری بخشنده بود بی اسراف مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود و هرگز این قدر چیز نمی خورد که تخمه سوء هاضمه شود و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - تواضع و فروتنی
... روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند که چرا من حلاوت عبادت را در شما نمی بینم عرض کردند که چه چیز است حلاوت عبادت فرمود که تواضع و از آن حضرت مروی است که چهار چیز است که خدا کرامت نمی کند مگر به کسی که خدا او را دوست داشته باشد یکی صمت و خاموشی و آن اول عبادت است دوم توکل بر خدا سیم تواضع چهارم زهد در دنیا و نیز از آن جناب مروی است که هر که فروتنی کند از برای خدا خدا او را برمی دارد و هر که تکبر کند خدا او را می افکند و هر که قناعت کند خدا او را روزی می دهد و هر که اسراف کند خدا او را محروم می گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد و هر که بسیار یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه خود جای دهد حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که همچنان که نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند مروی است که سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد به نزد مساکین پس با ایشان می نشست و می گفت مسکینی هستم با مساکین نشسته و مروی است که پدر و پسری از مومنین بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام وارد شدند حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر صدر مجلس نشانید و خود در برابر آنها نشست و فرمود که طعامی آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید حضرت از جای برجست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید آن مرد خود را بر خاک مالید و عرض کرد که یا امیرالمومنین چگونه راضی شوم که خدا ما را بیند و تو آب به دست من بریزی حضرت فرمود بنشین و دست خود را بشوی خدا تو را و برادری از شما را می بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرتان می خواهد به جهت خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود که قسم می دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم که مطمین دست خود را بشوی همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می ریخت پس حضرت دست او را شست
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع اصل در هر شرف و بزرگی نفیس و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد بر بسیاری از بندگانش و از برای اهل تواضع سیمایی است که ملایکه آسمان ها و دانایان اهل زمین ایشان را می شناسند و از برای خدا هیچ عبادتی نیست که آن را بپسندد و قبول کند مگر اینکه در آن تواضع است و نمی شناسد آنچه در حقیقت تواضع است مگر بندگان مقربی که به وحدانیت خدا رسیده اند
خدای تعالی می فرماید که بندگان خدا کسانی اند که در روی زمین با تواضع راه می روند و خداوند عزوجل بهترین خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین و تواضع مزرعه خشوع و خضوع و خشیت و حیاست و شرف تام حقیقی سالم نمی ماند مگر از برای کسی که متواضع باشد در نزد خدا و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که هر که تواضع کند در دنیا از برای برادر مومن خود پس او در نزد خدا از جمله صدیقان است و حقا که او از شیعیان علی بی أبی طالب علیه السلام است
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - صفت انصاف
ضد عصبیت و کتمان حق انصاف و ایستادن بر حق است و این دو از صفات کمالیه اند و صاحب آنها در دنیا و آخرت عزیز و محترم و در نزد خالق و خلق مقبول و مکرم است
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که ایمان بنده کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن و فرمود که سید و آقای جمیع اعمال انصاف دادن از خود است و فرمود که هر که مواسات کند فقیری را از مال خود و انصاف دهد مردمان را پس حقا که آن مومن است و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که آگاه باشید هر که انصاف بدهد و آنچه حق است بگوید خدا زیاد نکند از برای او مگر عزت را و همین حدیث کافی است از برای کسانی که از برای توهمات فاسده چشم از حق می پوشند
حضرت صادق علیه السلام فرمود که خبر دهم شما را از اشد چیزهایی که خدا بر خلقش واجب کرده است پس سه چیز را ذکر کردند که اول آنها انصاف بود و فرمود که هر که انصاف بدهد مردم را از خود می پسندند او را که از برای دیگران حکم باشد و نیز فرمود که هرگز دو نفر در امری نزاع نکردند که یکی از آنها انصاف بدهد از برای آن دیگری و آن قبول نکند مگر اینکه آن دیگری مغلوب می گردد و فرمود که از برای خدا بهشتی است که داخل آن نمی شود مگر سه نفر یکی از آنها کسی است که در حق خود حکم به حق نماید
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل اول - مذمت شره و شکم پرستی
... شکم بنده کمتر پرستد خدای
و اگر بنده ای نفس خود را به گرسنگی ذلیل سازد و راه شیطان را مسدود کند به دنیا فرو نمی رود و کار او به هلاکت نمی انجامد و از این جهت اخبار بسیار در فضیلت گرسنگی وارد شده و از سیدالمرسلین و ایمه دین تحریض و ترغیب به آن رسیده
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که جهاد کنید با نفسهای خود به گرسنگی و تشنگی پس به درستی که اجر و ثواب آن مثل اجر کسی است که در راه خدا جهاد کند و عملی در نزد خدا محبوب تر از گرسنگی و تشنگی نیست و فرمود که بهترین مردمان کسی است که کم باشد خوراک و خنده او و راضی باشد از لباس به آنچه عورت او را بپوشد و فرمود که کم چیز خوردن عبادت است و می فرماید که خدا مباهات و فخر می کند ملایکه را به کسی که خوراک او در دنیا کم باشد و می فرماید نگاه کنید به بنده من که او را در دنیا مبتلا کردم به غذا و آب و آنها را به جهت من ترک کرد شاهد باشید ای ملایکه من که از هیچ خوردنی به جهت من نمی گذرد مگر اینکه درجاتی در بهشت به او عوض می دهم و فرمود که نزدیکترین مردم به خدا در روز قیامت کسی است که بسیار گرسنگی و تشنگی خورد و اندوه او در دنیا بسیار باشد عیسی بن مریم علیه السلام فرمود که گرسنگی دهید جگرهای خود را و برهنه و عریان دارید بدنهای خود را که شاید بدین جهت دلهای شما خدا را ببیند جان برادر تأمل کن در طریقه خلاصه موجودات و سید کاینات علیه و آله افضل الصلوات بعضی از زوجات آن حضرت گفت که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هرگز سیر نشد بسا بود که از بس آن حضرت را گرسنه می دیدم دل من بر او می سوخت و گریه می کردم و دست خود را بر شکم مبارکش می کشیدم و به آن حضرت عرض می کردم که جانم فدای تو باد هرگاه از دنیا این قدر اکتفا نمایی که قوت تو باشد و تو را از گرسنگی باز دارد چه ضرر خواهد داشت آن حضرت فرمود که برادران من از پیغمبران أولوالعزم صبر نمودند بر حالتی که اشد از این بود پس بر این حال گذشتند و از دنیا رفتند و به پروردگار خود حاضر شدند پس خدا اکرام نمود ایشان را پس من خود را می بینم که شرم دارم اگر بر رفاهیت بگذرانم که مرتبه من از ایشان پست تر باشد پس اینکه صبر کنم چند روز کمی در نزد من محبوبتر است که نصیب و بهره من فردا در آخرت کم بوده باشد و هیچ چیز در نزد من بهتر و محبوب تر از این نیست که به برادران و دوستان خود ملحق شوم و به ایشان برسم مروی است که روزی حضرت فاطمه علیها السلام گرده نانی از برای پدر بزرگوار خود آورد حضرت فرمود چه چیز است عرض کرد قرص نانی است که خود آن را پخته ام و بر من گوارا نبود که بی شما تناول کنم حضرت فرمود به خدا قسم که این اول غذایی است که از سه روز تا به حال به دهان پدرت رسیده است
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مفاسد پیروی از شهوت
... اگر تمام دنیا از آن او بودی لحظه ای دل او را مشغول نساختی و ساعتی به فکر آن نپرداختی چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاه گاهی آبی بر آن نریختی دل او آتش گرفتی و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی و اجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و جنبه تجردش چندان غالب بود که اگر گاهی خار و خس مادیات به دامن او نیاویختی یکباره از عالم مادیات گریختی و طایر روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودی
به این جهت آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق او را فرو گرفتی و از باده انس سرشار گشتی دست مبارک بر ران عایشه و می فرمود کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا یعنی ای عایشه با من سخن گوی و مرا مشغول دنیا کن و به این سبب بود که بعضی از زوجات آن جناب که به تقدیر رب الارباب به تزویج آن حضرت آمده بودند در نهایت شقاوت بودند تا به جهت کثرت شقاوت دنیویه آنها غالب باشد و توانند فی الجمله مقاومت با جنبه قدسیه آن حضرت نمایند و روح پاکش را به جانب دنیا جذب نمایند و چون ایشان آن سید انس و جان را مشغول ساختندی فی الجمله آن حضرت به این عالم التفات می کرد و لیکن چون جبلت آن حضرت انس با پروردگار بود و التفات به خلق عارضی بود که از برای بقای حیات خود را به آن می داشتند هر وقت که مجالست او با اهل دنیا به طول می انجامید دلتنگ می شد و شکیبایی در او نمی ماند و می فرمود ارحنا یا بلال یعنی اذان بگوی و ما را از اشتغال به دنیا راحت انداز و مخفی نماند که معالجه افراط در این شهوت بعد از تذکر مفاسد و یادآوری معایب آن این است که قوه شهویه را به گرسنگی ضعیف کنی و آنچه باعث هیجان شهوت می شود از خیال زنان و تصور ایشان و نگاه کردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنها احتراز کنی و اقوای اسباب هیجان این شهوت این چهار تا است و از این چهار تا تأثیر نظر کردن و خلوت نمودن بیشتر است و از این جهت خدای تعالی فرمود قل للمومنین یغضوا من ابصارهم یعنی به مومنین امر کن که دیده های خود را بپوشند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که نظر کردن تیر زهرآلودی است از تیرهای شیطان هر که خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا خدا او را عطا فرماید ایمانی که حلاوت آن را در دل خود بیابد و از یحیی بن زکریا علیه السلام پرسیدند که ابتدای زنا و منشأ آن چیست گفت نگاه کردن و آرزو نمودن یعنی خیال و تصور کردن و حضرت داود علیه السلام به پسر خود فرمود که ای فرزند من در عقب شیر راه برو ولی در عقب زن راه مرو و ابلیس لعین گفته است که نگاه کردن کمان قدیم من است و تیری است که هرگز آن را خطا نمی کنم و چون نظر کردن باعث هیجان شهوت می شود شریعت مقدسه حرام کرد نظر کردن هر یک از مرد و زن را به دیگری و حرام نمود شنیدن مردان و زنان سخنان یکدیگر را مگر در حال ضرورت و همچنین حرام شد نظر کردن مردان به پسران امرد اگر از شهوت باشد و از این جهت بزرگان دین و اخیار در اعصار احتراز می نمودند از نظر کردن به روی پسران امرد و به این سبب بود که سلاطین اسلام که پناه مذهب و دین و حصن حصین شرع و آیین اند و حکام دیندار و علمایی که حکم ایشان نافذ بود در اعصار و امصار از تردد زنان در کوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت و از اجتماع ایشان در عیدگاهها و مساجدی که موجب نظر کردن به مردان و مظنه فتنه و فساد می بود منع می نمودند
پس کسی که در صدد محافظت دین و دنیای خود باشد باید از نظر کردن به نامحرم و تصور ایشان و تکلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نماید
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل دوم - مذمت خمود و فواید نکاح
... و باز از جمله فواید تزویج و نکاح آن است که آدمی به سبب آن زحمت و رنج می کشد و ریاضت بر خود قرار می دهد در سعی کردن در حاجات اهل و عیال و بذل جهد نمودن در تحصیل مال حلال و اصلاح ایشان نمودن و آداب دین را به ایشان آموختن و تربیت اولاد کردن و صبر بر اخلاق زنان و بدخویی ایشان و هر یک از اینها فضیلتی است بی پایان و ثوابی دارد بی کران
و به این جهت سید عرب و عجم فرمود که کسی که زحمت کشد در تحصیل نفقه عیال مانند کسی است که در راه خدا جهاد کند و فرمود که هر که نماز او نیکو و عیال او بسیار و کم مال باشد و غیبت مسلمین را نکند با من در بهشت خواهد بود مثل این دو انگشت من که با یکدیگر و فرمودند که بعضی از گناهان هست که هیچ چیز کفاره آن نمی شود مگر زحمت در طلب معیشت و فرمود که هر که را سه دختر باشد و به ایشان نفقه دهد و احسان نماید تا آنها از تربیت پدر مستغنی شوند خدای تعالی بهشت را بر او واجب می کند و شکی نیست در اینکه خمود از شهوت و ترک نکاح باعث حرمان از همه این فواید می شود
و بدان که همچنان که این فواید از برای نکاح هست از برای آن آفات و بلیات بسیار نیز هست مانند احتیاج به مال و صعوبت تحصیل قوت حلال به خصوص در امثال این زمان و کوتاهی در حقوق زنان به خصوص با تعدد ایشان و صبر بر اخلاق آنها و تحمل بدخویی و آزارشان و تفرقه خاطر به جهت تحصیل آنچه به آن احتیاج می شود و امثال آنها ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » حقیقت دنیا در حق بندگان
... و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات و معاش عیال و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است و نیز از آن حضرت مروی است که ملعون است هر که کل بار دوش بر مردمان شود و ثقل خود را بر دیگران افکند از سید سجاد علیه السلام مروی است که دنیا بر دو قسم است دنیایی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیایی است که ملعون است و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم و وسعت بر عیال و احسان با همسایگان ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی و فرمود که از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد حضرت فرمود چه می خواهی با آن کنی عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود فرمود رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند و آن عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال انفاق در راه خداوند متعال است و از دنیایی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است یکی این و دوم رهایی از دست هوا و هوس و خلاصی از بندگی قوه شهویه که عبارت است از عفت و ضد این بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول رقیت و بندگی به معنی اخص است که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن خواه به طریق حرام از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن
بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی از صفات مذمومه و حالات خبیثه است زیرا که یک نوع آن که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است نوعی از گدایی است که جمع شده است با بی شرمی و بی حیایی و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوایی را ستم کنی و به جور و تعدی فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمایی و چه بی شرمی از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن
بدان ای جان برادر دنیا دشمن خدا و بندگان خداست أعم از دوستان و دشمنان او اما دشمنی او با خدا آن است که راه بندگان او را زد و ایشان را به زخارف خود فریفت و از این جهت خدا از روزی که آن را آفریده نظر بر آن نیفکند و اما عداوت آن با دوستان خدا به این است که خود را هر لحظه به نوعی می آراید و در نظر ایشان جلوه می دهد و نعمتهای خود را بر ایشان عرضه می کند تا صبر بر ایشان گردد و حلاوت ترک دنیا در کام ایشان تلخ و ناگوار شود و اما دشمنی او با دشمنان خدا به این است که دام خود را در راه ایشان افکنده به مکر و فریب ایشان را به دام می کشد و گردن آنها را به کمند خود درمی آورد و با ایشان نرد محبت و دوستی می بازد تا دلهای آنها را به خود کشیده از خدعه خود ایشان را ایمن و دلشان را به خود مطمین ساخته به یکبار دامن خود را از دست ایشان می رهاند و ایشان را در پشیمانی و ندامت و اندوه و حسرت می نشاند پس آن بخت برگشتگان به کناری می آیند هم سود و سرمایه درباخته و خود را از سعادت ابدی محروم ساخته آتش حسرت در کانون سینه هایشان افروخته و دلهایشان به آتش بی برگی سوخته در فراق عجوزه دنیای غدار ناله های زار از دلهای افکار برمی آورند و از مکر و فریب آن آه های آتشبار می کشند و یستغیثون و لا یغاث بل یقال لهم اخسیوا و لا تکلمون یعنی فریاد از نهادشان می آید و فریاد رسی نمی یابند بلکه از هر طرف ندا به ایشان می رسد که دور شوید ای سگان و سخن مگویید
ای خداوندان طاق و طمطراق ...
... اولیک الذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة فلا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینصرون یعنی ایشان اند کسانی که متاع حیات چند روزه دنیا را به نعیم آخرت خریده اند و به عذاب ابدی گرفتار شده اند نه عذاب ایشان تخفیف داده می شود و نه کسی اعانت و یاری ایشان را می کند پس هان ها تا فریب دنیا را نخوری و به ریسمان آن به چاه فرو نروی که دشمن خدا و بندگان اوست و خانه ای است عاریت و بی وفا و سرایی است بی قدر و بی بقا
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر بود کافر را از آن شربت آبی ندادی و فرمود که هر که صبح کند و بیشتر در شغل دنیا فکر داشته باشد او را هیچ گونه راهی در نزد خدا نیست و خدا دل او را به چهار خصلت گرفتار می سازد هم و غمی که هرگز از او جدا نشود و گرفتاریی که هرگز از آن فارغ نگردد و احتیاجی که هرگز به بی نیازی نرسد و آرزوهایی که هرگز آخر نداشته باشد
آری گرفتاران دنیا را دیده ای که آرزوی ایشان به جایی بایستد یا وقتی احتیاج ایشان تمام شود یا روزی گرفتاریی از برای ایشان نباشد تهی دستان بینوا را اگر یک غم است گرفتاران دام دنیا را هر لحظه صد غم کم است اگر فقرا را یک احتیاج در پیش است اغنیا را هر دم صد حاجت بیش است ...
... روزی سید عالم بر مزبله ای گذشت نزدیک مقبره ای بود ایستاد و فریاد کشید که بیایید و دنیای خود را ببینید و نظر کنید به این کفنهای کهنه و استخوانهای پوسیده و به فکر کار خود بیفتید
عارفی روزی به راهی می گذشت
واله و مدهوش چون می خوارگان ...
... اینش نعمت اینش نعمت خوارگان
و نیز از آن حضرت مروی است که دنیا خانه کسی است که دیگر خانه ای ندارد و مال کسی است که هیچ مالی از برای او نیست و آن را جمع می کند کسی که عقل ندارد و به جهت آن دشمنی می کند کسی که دانایی ندارد و بر آن حسد می برد کسی که بصیرت ندارد و از برای آن سعی می کند کسی که یقین از برای او نیست و فرمود که خدای تعالی از روزی که دنیا را آفریده به آن نظر نکرده در روز قیامت دنیا خواهد گفت خدایا مرا نصیب پست ترین دوستان خود کن خطاب خواهد رسید که ساکت شو هیچ تو را من از برای ایشان نپسندیده ام چگونه امروز خواهم پسندید و فرمود که در روز قیامت طایفه ای را بیاورید که اعمال حسنه ایشان مانند کوههای تهامه باشد پس امر الهی رسد که ایشان را به جهنم افکنید بعضی عرض کردند یا رسول الله آیا ایشان از اهل نماز خواهند بود فرمود بلی کسانی خواهند بود که نماز می گزاردند و روزه می گرفتند و پاره ای از شبها بیدار می بودند ولیکن هرگاه چیزی از دنیا پیدا می شد بر آن می جستند و مروی است که روزی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه برآمد و اصحاب را مخاطب نموده و فرمود آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خدا کوری او را زایل کند و او را بینا گرداند آگاه باشید که هر کس به دنیا مایل باشد و أمل او در دنیا طولانی باشد خدا دل او را کور کند و به هر قدر که میل او به دنیا بیشتر می شود کوری دل او بیشتر می شود و کسی که دوری از دنیا کند و از علایق آن اجتناب نماید و امید خود را کوتاه کند خدا عطا کند به او علم را بدون آنکه دیگری او را تعلیم کند و هدایت را بدون آنکه دیگری او را راهنمایی کند و به اصحاب خود فرمود که من بر شما از فقر نمی ترسم بلکه بر شما از غنا و مال داشتن می ترسم و خوف دارم که دنیا به شما رو آورد و وسعت به هم رسانید همچنان که رو آورد به کسانی که قبل از شما بودند به آن رغبت کنید همچنان که ایشان نیز به آن رغبت نمودند پس هلاک شدند و شما نیز هلاک شوید روزی فرمود که زود باشد که بعد از من قومی بیایند که بخورند پاکیزه ترین طعامها و الوان آنها را و بگیرند زیباترین زنان و الوان آنان را و بپوشند بهترین جامه ها و الوان آنها را و سوار شوند راهوارترین اسبان و الوان آنها را و ایشان را شکمهایی باشد که از کم سیر نشوند و نفوسی باشد که به بسیار قانع نگردند و صبح و شام مشغول امر دنیا باشند و آن را بپرستند و متابعت هوای خود کنند پس فرمانی است لازم و خطابی است متحتم از محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم به هر که آن زمان را دریابد از فرزندان فرزندان شما اینکه بر آن اشخاص سلام نکنند و مریضان ایشان را عیادت ننمایند و مشایعت جنازه های ایشان را نکنند احترام پیران آنها را نگاه ندارند پس هر که مخالفت کند و اینها را به جا آورد اعانت کرده است بر خراب کردن دین اسلام و فرمود که مرا با دنیا چه کار است مثل من و دنیا مثل سواره ای است که در روز گرمی به زیر درختی رسد و ساعتی در سایه آن بخوابد و آن را بگذارد و برود و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که وای از برای صاحب دنیا چگونه خواهد مرد و آن را خواهد گذاشت و چگونه آن را عزیز نگاه می دارد و به آن وثوق و اعتماد می کند و مطمین می شود و عاقبت دنیا او را مخذول و منکوب می سازد و از او جدا می شود وای وای بر کسانی که به دنیا فریفته شدند نمی بینند که چگونه به گردن ایشان می افکند آنچه را که کراهت دارند که مرگ باشد و آنچه را که دوست دارند از ایشان مفارقت می کند و وعده هایی که خدا داده می آید وای بر کسی که داخل صبح می شود و دنیا فکر او باشد و گناهان عمل او باشد چگونه فردای قیامت به گناه خود رسوا خواهد شد روزی حضرت عیسی علیه السلام پرستوکی را دید که از جهت خود خانه می سازد گفت این حیوان را خانه هست و مرا خانه نیست حواریین عرض کردند اگر شما را میل به خانه است ما نیز از جهت شما خانه ای بسازیم حضرت ایشان را به کنار دریا آورد و گفت در میان این دریا به جهت من خانه بسازید عرض کردند که این چگونه می شود گفت مگر نمی دانید که دنیا مثل دریاست آری چگونه دریایی که هر روز کشتی حیات چندین هزار تن در آن شکسته می گردد و نشانی از تخته برکناری پیدا نمی شود
در این لجه کشتی فرو شد هزار ...
... با که وفا کرده که با ما کند
بعضی از حکماء گفته اند که دنیا بود و من نبودم و خواهد بود و من نخواهم بود پس چگونه دل به آن بندم و چه لذت از آن توقع دارم و حال آنکه عیش آن ناگوار و روشنایی آن تیره و تار است صافی آن بی درد نیست و سری در آن بی درد نمی باشد اهل آن همیشه در خوف و بیم که آیا کدام روز نعمت از دستم در رود و یا کدام وقت حادثه مرا فرو گیرد چه وقت روزم سرآید و مرگم درآید کدام چیز است در دنیا که آدمی به آن شاد می گردد که همراهش اندوهی نیست
اگر عیش است صد بیمار با اوست ...
... و اخبار و آثاری که در مذمت دنیا و محبت آن و بی وفایی و کمی منزلت آن و در ذم اهلش و هلاکت ایشان وارد شده بی حد و حصر است و در کلمات ایمه معصومین بخصوص سید و سرور زاهدین امیرالمومنین علیه السلام این قدر رسیده که تأمل در آنها دل را از دنیا سیر و آدمی را از زینت آن دلگیر می کند و هر که ملاحظه فقرات مواعظ و خطبه های آن بزرگوار را که در نهج البلاغه و غیر آن مذکور است بکند پستی مرتبه دنیا و ردایت و ذلت آن را می فهمد و حمق اهل دنیا و سفاهت ایشان را برمی خورد
و یحتمل شنیده باشی که حضرت روح الامین از نوح نبی الله علیه السلام که به روایت صدوق دو هزار و پانصد سال عمر داشت پرسید که ای دراز عمرترین پیغمبران دنیا را چگونه یافتی گفت آن را مانند خانه ای یافتم که دو در داشته باشد از یک درآمدم و از در دیگر بیرون رفتم و گویا به گوشت رسیده باشد که حضرت روح الله علیه السلام به دهی گذشت که همه اهل آن هلاک شده و در کوچه های و راهها افتاده بودند و همه ایشان را محبت دنیای دنیه هلاک کرده بود و از بسیاری آفات دنیا و حقارت آن آن است که خدا آن را برای هیچ یک از دوستانش نپسندید و ایشان را به اجتناب از آن امر فرمود و ایشان هم دل از آن برداشتند و به قدر ضرورت اخذ و باقی را پیش فرستادند و از جامه بجز ساتر عورتی نپوشیدند و از غذا به غیر از سد رمقی نخوردند دنیا را منزل گذرگاه دیدند پس از آن به غیر از توشه نخواستند دنیای خود را خراب و ویران و آخرت را معمور و آبادان ساختند که صبروا قلیلا و نعموا طویلا یعنی زمانی اندک بر زحمت صبر کردند و به جاوید راحت و نعمت رسیدند
پس تو نیز ای جان برادر به ایشان اقتدا کن و دل را از این دنیای فانی بردار و بدان که دنیا را بقایی نمی باشد و این عجوزه خونخواره را وفایی نیست بسی عاشقان خود را کشته و بسی دلهای طالبان خود را به خون آغشته ...
... دیگر که چشم دارد از او مهر مادری
شاهان عرب و عجم را ببین که از خیل حشم و خدم با خود چه به گور بردند و خسروان ترک و دیلم را نگر ک بجز لقمه نانی از دنیا چه خوردند شاه و گدا از لوح مزار سنگ بر سینه زمان خفته و صالح و طالح در حجله قبر خود را نهفته هیچ گل زمینی نیست که یوسف جبینی در چاه نیفتاده و هیچ راهی نیست که سلیمان جاهی در آن رو به خاک فنا ننهاده هیچ صبحی نیست که پسری را در مرگ پدری گریبان چاک نه و هیچ شامی نمی باشد که پدری در عزای پسر غمناک نباشد سپهسالاران را نگر که تنها در دست شحنه اجل گرفتار و گردن فرازان را ببین که سرها در پیش و به کار خودر در کارند وزیران را بین که دفتر وزارتشان بر باد رفته امیران را نگر که بی سپه و لشکر در وحشت آبادگور خفته عالمان را بین که پا برمنبر تابوت نهاده بر دوش می کشند عابدان را نگر که در محراب لحد سر بر خشت خام می نهند کدام پادشاهی بر سریر دولت نشست و آخرالامر طعمه گرگ اجل نشد و کدام شهنشاهی را بر تخت عزت متمکن ساخت که دست مرگ به خاک مذلتش نکشید صد قرن بیش است که ذو القرنین در زندان لحد محبوس و دارای جهاندار از دارایی خود مأیوس است
دستان رستم دستان مقید به زنجیر قضا و قدر افسر افراسیاب را نگر با خاک راه یکسان و برابر کاسه سر کاوس از سنگ حوادث شکسته و کتف و بازوی شاپور ذو الاکتاف را به ریسمان اجل محکم بسته بهرام گور گرفتار زندان گور و قامت قباد از قبای زندگانی عور اشکانیان در ماتم حیات اشک ریز و ساسانیان در دست سایس قهر الهی در رستخیز
عباسیان را در مصیبت زندگی لباس سیاه در بر و آل سامان را خاک بی سامانی بر سر محمود غزنوی را دود از دودمان برآمد و طغرل سلجوقی را طغرای سلطنت سر آمد از ملک ملکشاه نشانی نه و از خنجر سنجر بجز نامی نیست چنگیز خون ریزدر چنگ پلنگ اجل گرفتار و تیمور مغرور طعمه مور و مار فاخته در خرابه قصر هلاکو به کوکو گفتن مشغول و قاآن و غازان از منصب والای سلطنت معزول و اورنگ اورنک بی زیب و رنگ مانده و همایون همایون فال آستین بر تخت و تاج افشانده ...
... گهی پرویز و گه کسراش خواندند
چو در راه رحیل آمد روا رو
چه پرویز و چه کسری و چه خسرو ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - چیزهایی که دنیا را به آنها تشبیه کرده اند
... مثال ششم در خصوص اینکه امر دنیا به جایی منتهی نمی شود و هر شغلی از آن به شغلی دیگر منجر می شود و هر علاقه علاقه ای دیگر در عقب می آورد و در این خصوص آن را تشبیه نموده اند به آب دریا که هر چه آدمی بنوشد تشنگی را فرو نمی نشاند بلکه هر قدر از آن نوشد عطش را زیاد می کند تا او را هلاک کند و این امری است مشاهد و محسوس که هر که ملاحظه کند می بیند که سیرتر از دنیا کسی است که میل او به دنیا کم و علاقه او اندک است و هر که را مال و تجمل بیشتر دردسر افزون تر و مشاغل و گرفتاری او بالاتر است و آخری از برای آن نیست
مثال هفتم در صعوبت خلاصی از آن بعد از گرفتاری و هر که را گرفتاری بیشتر خلاصی آن مشکلتر و در این خصوص اهل دنیا را تشبیه کرده اند به کرم ابریشم که بر دور خود می تند و راه نجات خود را سد می کند و هر چه بیشتر بر خود تنید خلاصی آن مشکلتر می شود تا بالمره راه خلاص مسدود و از غم و غصه هلاک می شود و اکثر ابناء این دنیا به این حالت مبتلا هستند
مثال هشتم آنکه مثال زده اند دنیا را در طراوت اول و کثافت آخر به طعمه لذیذ که خورده می شود که ابتدای آن در نهایت لطافت و پاکیزگی و چون خوردی و ساعتی از آن گذشت همه آن کثافت و نجاستی می شود که آدمی نظر کردن به آن کراهت دارد چه جای خوردن و همچنان که هر طعامی که چرب تر و لذیذتر است ثقل آن کثیف تر و متعفن تر است همچنین هر چه شهوات دنیویه که مرغوب تر و مطبوع تر است در وقت مرگ اذیت و کراهت آن بیشتر و فتنه آن عظیم تر خواهد بود و این در دنیا نیز معاین و محسوس است زیرا که هر چه محبت به آن بیشتر و لذت به وجود آن بالاتر است درد و الم و مصیبت و ماتم در فراق آن نیز افزون تر است و مرگ نیست مگر مفارقت از دنیا
مثال نهم مثال زده اند دنیا را به خانه ای که کسی آماده کرده باشد و طبقی بر آن نهاده باشد و بر آن طبق گلها و ریاحین گذارده و به تربیب مردم را خوانده باشد که بیایند به آن خانه داخل شوند و آن گل و ریاحین را ببینند و ببویند و از برای دیگران که بعد می آیند بگذارند و بروند نه آنکه آن گلها را بردارند و با خود ببرند پس یکی از آن اشخاص چنان گمان کند که اینها را به ایشان داده اند پس دل به آن بندد و به آن خرمی و شادی کند چون خواهد بیرون رود و ببرد از او بگیرند در آن وقت متألم می شود و اندوهناک می گردد و شادی او به ملال مبدل می شود و کسی که حقیقت کار را مطلع است به آنها منتفع می شود و شکرگزاری صاحبخانه را می کند و شادان و خرم از آن خانه بیرون می رود و همچنین هر که حقیقت دنیا را شناخت و مقصود از آمدن خود را به آنجا دانست می داند که آن مهمانخانه ای است که از برای مسافرین عالم آخرت مهیا شده که چون به این منزل رسند منتفع شده بگذرند و روانه مقصد گردند و هر که نادان و جاهل و از حقیقت کار غافل است تصور چنین می کند که اینها ملک اوست و دل به آن می بندد و چون او را بیرون می کنند و همه آنچه را تصرف کرده از او پس می گیرند مصیبت او شدید و محنتش عظیم می گردد
مثال دهم دنیا را تشبیه کرده اند به بیابان بی پایان خالی از آب و گیاه که جمعی بی زاد و راحله به آنجا وارد شوند و راه گم کرده حیران و سرگردان بمانند و به سرحد هلاکت رسند که در این بین مردی به ایشان رسد و گوید هرگاه شما را به آب و سبزه رسانم چه می کنید گویند دیگر از اطاعت تو سر نمی پیچیم و بر آن پیمان از ایشان گیرد و ایشان را بر سر چاهی که اندک آبی داشته باشد و قلیل گیاهی در اطراف آن باشد بیاورد و ایشان از آن آب نوشند و لحظه ای استراحت کنند پس آن شخص گوید بسم الله کوچ کنید تا شما را به آبادانی و معموره و بستانها و گلستانها برسانم بیشتر ایشان امتناع کنند و گویند همین آب و گیاه ما را کافی است و از این بهتر نمی خواهیم
و طایفه ای حرف او را شنیده گویند آخر شما عهد بستید که از گفته این مرد تجاوز نکنید و این بیابان جای ماندن نیست و چون شب درآید راهزنها و سباع شما را نابود می کنند و این طایفه به اتفاق آن مرد رفته تا به مقصد عالی برسند و تتمه در آنجا بمانند تا شب درآید دزدان بر سر ایشان ریخته بعضی را کشته و طایفه ای را اسیر نمایند
مثال یازدهم مثالی است که صدوق علیه الرحمه در کتاب اکمال الدین از بعضی حکما نقل کرده در خصوص حال انسان و مغرور شدن آن به دنیا و غفلت از مرگ و ما بعد آن و فرو رفتن به لذات فانیه و آن این است که حال کسی که به لذات دنیویه مشغول گردد مثل کسی است که در چاهی عمیق به ریسمانی آویخته که داخل چاه شود چون به وسط چاه رسد نظر کند به پایین چاه و اژدهایی بیند که دهن گشوده منتظر است که این مرد به زیر آمده آن را فرو برد و دو موش سیاه و سفید در بالای چاه باشند و به تعجیل آن ریسمان را قطع نمایند و آنی از بریدن آن نیاسایند و وسط چاه زنبوری چند خانه کرده باشند و به دیوار چاه قدری عسل با خاک آمیخته از ایشان مانده باشد و آن زنبورها بر آن مجتمع شده باشند و آن شخص با اینکه آن اژدها را دیده و دو موش را ملاحظه نموده و می داند که در اندک وقتی آن ریسمان منقطع و طعمه اژدها خواهد شد رو به آن عسل خاک آلوده مشغول لیسیدن آن شود و با آن زنبورها زد و خورد نماید و همه حواس خود را متوجه آن ساخته از بالا و پایین خود فراموش کند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - دنیای ممدوح و مذموم
سابق بر این اشاره شد به اینکه دنیا بر دو قسم است یکی ممدوح و دیگری مذموم و ملعون و بیان این آنست که وصول به اعلا مراتب سعادات و فوز به بساط قرب حضرت خالق البریات حاصل نمی شود مگر به صفای دل و حب خدا و انس به آن و سبب صفای دل بازداشتن نفس از شهوات دنیویه و عبادت کردن و طاعت نمودن است و سبب حب خدا معرفت اوست و آن نمی شود مگر به دوام فکر در آثار صنایع عجیبه و بدایع غریبه او و باعث انس کثرت یاد خدا و مداومت بر آن است و این سه صفت است که آدمی را نجات می دهد و او را به مراتب سعادت می رساند و اینها باقیات الصالحاتند
و شکی نیست که هر که در صدد تحصیل این سه صفت و اسباب آنها باشد او سالک راه آخرت است و خود ظاهر است که تحصیل اینها به صحت بدن محتاج و آن موقوف است بر غذایی که حیات آدمی بدان باقی و لباسی و سکنایی و هر یک از اینها محتاج به اسبابی چند هستند
پس هر که از دنیا به همین قدر از برای تحصیل آخرت بردارد از اهل دنیا نخواهد بود بلکه دنیا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود ...
... جام بلا بیشترش می دهند
همه اینها از راه محبت و مهربانی با ایشان است تا اینکه در دار آخرت به نهایت مراتب قرب و سعادت فایز گردد همچنان که پدر مهربان فرزند را از طعامهای چرب و شیرین منع می کند و او را به فصدخونگیری و حجامت می اندازد این نه از عداوت با اوست بلکه از راه مهربانی و شفقت است
ای جان من تأمل کن اگر تو را غلام زنگی متعفنی بوده باشد و ببینی که طعامهای مختلف و حلواهای وافر بر روی هم می خورد متعرض او نمی شوی بلکه گاه باشد اگر هم از تو زیاد بیاید به او می دهی ولی اگر طفل عزیزی داشته باشی یک دانه خرما در دست او ببینی آن را گرفته می افکنی و به اندک ناخوشی که عارض او شود او را زیر تیغ حجام می نشانی ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت مال و مالداری
چون دانستی که یکی از شعب دنیا مال است پس بدان که در قرآن و احادیث مذمت مال و بدی محبت آن بسیار وارد شده است خداوند عالم می فرماید یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فأولیک هم الخاسرون یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید مشغول نسازد مالها و اولاد شما شما را از یاد خدا و کسانی که چنین کنند ایشان اند زیانکاران و باز می فرماید انما اموالکم و اولادکم فتنه یعنی جز این نیست که اموال و اولاد شما فتنه اند از برای شما که به آنها شما را امتحان می نماییم
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که دوستی مال و بزرگی نفاق را می رویاند همچنان که آب گیاه را می رویاند و فرمود که دو گرگ صیاد که داخل حصار گوسفندی شوند این قدر از گوسفندان را فاسد نمی کنند که دوستی مال و جاه دین مسلمانان را فاسد می کند و فرمود بدترین امت من مالداران اند و فرمودند که دوستان فرزند آدم سه چیز است یکی تا وقت مردن با او است و آن مال است و دیگری تا لب گور همراه او می آید و آن اهل و عیال است و سوم تا عرصه محشر همراهی او می کند و آن اعمال است و فرمود که چون روز قیامت شود صاحب مالی را می آورند که مال خود را به مصرفی که خدا فرموده است رسانیده است و مال او نیز در پیش روی او می آید و چون به صراط می رسد هر جا که می ایستد و رفتن بر او مشکل می شود مال او می گوید بگذر که تو حق خدا را در من به جا آوردی پس دیگری را می آورند که اطاعت خدا را ننموده است و مال او در پشت سر او می آید چون به صراط رسد هر جا که ایستد مال او گوید وای بر تو که در حق خدا کوتاهی کردی پس چنین خواهد گفت تا او به جهنم افتد و هلاک شود و نیز از آن حضرت مروی است که دینار و درهم به هلاکت افکندند کسانی را که پیش از شما بودند و شما را نیز هلاک خواهند نمود و در حدیثی دیگر از آن حضرت مروی است که در روز قیامت مردی را بیاورند که از حرام در دنیا مال جمع نموده بود و در حرام صرف کرده بود پس امر شود که او را به جهنم افکنند و دیگری را بیاورند که مال از حلال جمع کرده و در مصرف حرام خرج نموده خطاب رسد که او را هم به جهنم برند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حرام جمع کرده و به مصرف حلال خرج نموده خطاب رسد که او را نیز به جهنم اندازند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حلال جمع نموده و به حلال خرج نموده باشد خطاب رسد که او را بازدارید شاید در طلب این مال ضرر به یکی از اموری که بر او واجب است رسیده باشد مثل اینکه نمازی را از وقتش تأخیر انداخته یا کوتاهی در رکوع یا سجود یا وضوی آن نموده باشد عرض کند که پروردگارا از حلال کسب کردم و به حلال خرج کردم و هیچ یک از واجبات خود را ضایع نکردم خطاب رسد شاید به جهت این مال بر اقران و امثال فخر کرده ای و به مرکبی یا جامه ای مباهات نموده باشی عرض نماید پروردگارا چنین عملی نیز از من سر نزد و خطاب رسد که شاید کوتاهی و منع نموده باشی حق کسانی را که من امر کردم که بدهی از سادات و یتیمان و مساکین و راه گذران عرض کند که نه پروردگارا هیچ حقی را که امر فرموده بودی ضایع نکردم در این وقت این جماعت حاضر می شوند و در مقام مخاصمه با آن شخص برمی آیند و می گویند خداوندا مال به او عطا کردی و او را غنی گردانیدی و به او امر فرمودی که به ما بدهد اگر از جواب مخاصمه آنها برآمد و معلوم شد که حق آنها را داده و هیچ فخری و مباهاتی نکرده و واجبی از او ضایع نشده خطاب می رسد که بایست و به جا بیاور شکر نعمتی را که به تو عطا فرموده ایم از آنچه خورده ای و آشامیده ای و لذتی که یافته ای آه آه ای جان برادر کسی که مداخل و مخارج او حلال و همه واجبات خود را به جا آورده باشد و حقوق الهی را ادا نموده باشد به این دقت محاسبه او را می رسند
پس آیا چگونه خواهد بود حال امثال ما که غرق فتنه دنیا گشته ایم و خود را به حلال و حرام آن آغشته ایم نه از شبهات آن اجتناب می کنیم و نه از شهواتش نه از اموالش می گذریم و نه از لذاتش شکمهای گرسنه در جوار ما سر به بالین می نهند و انواع اطعمه را می خوریمو به شکر آن نمی پردازیم ...
... تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست
و از این جهت بود که بعضی از اصحاب سید مختار گفت که راضی نیستم روزی هزار مثقال طلا از حلال کسب کنم و در راه خدا صرف کنم با وجود اینکه از هیچ عبادتی مرا باز ندارد گفتند که چرا گفت می ترسم از آنکه روز قیامت مرا باز دارند و بپرسند که از کجا آوردی و به چه مصرف رسانیدی پس سزاوار مومن آن است که خود را به دنیا آلوده نسازد و به قدر کفاف از دنیا بسازد و اگر زیادتی به او رسد به جهت خود پیش فرستد و اگر بعد بماند مفاسد و آفات بسیار دارد
برگ عیشی به گور خویش فرست ...
... مروی است که مروی به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که چرا من شوق به مرگ ندارم حضرت فرمود آیا مالی داری عرض کرد بلی یا رسول الله
فرمود مال خود را پیش روی خویش بفرست زیرا که دل هر کسی همراه مال اوست اگر پیش فرستاد می خواهد زود به آن برسد و اگر گذاشت می خواهد با آن باشد حضرت امیرالمومنین علیه السلام درهمی به دست مبارک گرفتند و فرمودند تا تو از دست من بیرون نروی نفعی به جهت من نداری در بعضی
روایات رسیده که اول روزی که سکه درهم و دینار زده شد شیطان آنها را برداشت و بر روی خود گذاشت و بوسید و گفت هر که شما را دوست دارد بنده بر حق من است و بعضی از بزرگان گفته اند که دو مصیبت است از برای بنده در مالش در وقت مردن که اولین و آخرین مثل آنها را نشنیده اند یکی آنکه همه آنها را از او می گیرند و دیگر آنکه محاسبه همه آن را از او می خواهند