گنجور

 
۱۴۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۹ - رزم فرامرز با اروند شاه و گرفتار شدن اروند شاه به دست فرامرز

 

... به شه مرد گفت این گو ژنده پیل

نیندیش از موج دریای نیل

بدو گفت شه مرد کای شهریار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۰ - نبرد فرامرز با طهمور(و) گرفتار شدن طهمور به دست فرامرز در صف جنگ

 

... به مادر بزادی چه نامت نهاد

نبینی که دریا به موج اندر است

به هر موج کآید نهنگش سر است

زمان بر زمین تیغ بارد همی ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵۱ - جنگ گردن کید و همه هندیان با فرامرز و ایرانیان و گریختن کید و لشکراو

 

چو دریا به موج اندر آمد سپاه

شد از میمنه بیژن نیک خواه ...

... بیامد به کردار شیب دژم

در آن موج دریای بی دین رسید

بسا سر کزان شیر شد ناپدید ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۰ - گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ ونامه نوشتن به شاه کیخسرو و پاسخ یافتن

 

... برآورد از اسب و مردش دمار

ز دریای تیغش چو بر خاک موج

مه خون رسانید مه را به اوج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۴ - رزم کردن رای هندی با فرامرز

 

... یکی حمله کردند شاه و سپاه

چو دریای جوشان که آید به موج

سراندازد از آب ماهی به اوج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۸ - نامه فرامرز با مهارک هندی

 

... به قرطاس بر درفشاند از دهن

ز دریای فکرت برانگیخت موج

ز کلک اندر آورد در فوج فوج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

... که هستند هر یک به گیتی نشان

به دریا هم از موج و از باد تیز

ز من گم شدستند چون رستخیز ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۴۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش

 

... همه کار لشکر بدو کرد یاد

هم از موج دریا و از تندباد

که از من پراکنده شد لشکرم ...

... به چندین زمان زان سپاه بزرگ

ز دریای پر موج و باد سترگ

نبد یک تن آزرده از هیچ روی ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

... روان کرده از خون به هر جای جوی

چو دریا برآورد از حمله موج

شدی سرخ رخسار مه را به اوج ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۷ - نامه نوشتن زال به فرامرز از کار بهمن و جنگ کردن

 

... شکم گرسنه کسی شکیبد ز نان

نبیند همی موج دریا دمن

نجوشد شکم گر نباشد دهن ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۲ - گرفتن بهمن،سیستان را و پنهان شدن زال زر در خانه کشاورز

 

به دینارگون گشت دریای قیر

بزد بر دل موج خورشید پیر

به دروازه ها لشکر انبوه شد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

... بفرمود تا حمله کردند شاه

چو موج روان و چو آب سیاه

برآمد چکاچاک تیرو تبر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش

 

... چه گویی جواب و سیوالآن زمان

پس وپیش تو گشته موج گران

نه راه گریز است ونه زور وزر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۱۵۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - هم در ثنای او

 

... به ضرب و طعن برآری دمار از آتش و آب

نه آب گیرد موج نه آتش آرد جوش

چو تو برون گذری بادوار از آتش و آب ...

... چو همتت همه غزو است و مانعی نبود

وگر چو موج زند رهگذار از آتش و آب

نه دیر زود شود همچو بقعه قنوج ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۵۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در ستایش امیر منصور بن سعید

 

... نه بی انعام تو کان را یسار است

ز جودت موج دریا یک حبابست

ز خشمت جوش دوزخ یک شرارست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۵۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در ستایش امیر ابونصر فارسی

 

... نه باره بختم عذار دارد

کز موج غم دل هوای چشمم

ناریست ازیرا بخار دارد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۵۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان ظهیرالدوله ابراهیم

 

... چون ستاره ثابت و سیار باد

طبع و عقلت بحر لؤلؤ موج باد

دست جودت ابر گوهربار باد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۵۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - ستایش سلطان علاء الدوله مسعود

 

... با سرزن اژدهایی پیروز و جان شکار

شد سبز خنگ باره تو بحر فتح موج

گشت آب رنگ خنجر تو ابر مرگبار ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۶۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - هم در مدح او

 

... جودش به کف اندر چو به ابر اندر امطار

کلکش به بنان اندر چون موج به دریا

قارون شد و آسان بر او هر چه که دشوار ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۲۶۳