نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
... راه رو را بسیچ ره شرط است
تیز راندن ز بیمگه شرط است
می روم من خرم نمی آید ...
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
... نقش بیرون پرده می خوانیم
پی غلط راندن اجتهادی نیست
بر غلط خواندن اعتمادی نیست ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر
... کمر بستن و لشگر آراستن
سپه راندن از ژرف دریا برون
گشادن به شمشیر دریا ی خون ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان
... توان کندن از جایش ار ز آهن است
نباید بر او زخم راندن به تیغ
کز آهن نگردد پراکنده میغ ...
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح حسن بن احمد گوید
... یاسمن چون شد فواره می
جوی می باید راندن به چمن
آفرین باد که بویی دارند ...
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵
... به سمع آنکه چو شد پشه در سر نمرود
ز زخم راندن آن نیش می شنود آوا
به مبدعی که در ابداع او جهانی عقل ...
... چو شمع بر سرپایم کنون و حکم تو راست
به راندن که برو یا به خواندن که بیا
وثیقتم همه بر عفو توست و چون نبود ...
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
... چند گویی مرتضی مظلوم بود
وز خلافت راندن محروم بود
چون علی شیرحق است و تاج سر ...
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست
... تا تو در پندار خویشی ای عزیز
خواندن و راندن نه ارزد یک پشیز
چون برون آیی ز پندار وجود ...
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۷) حکایت ابوعلی فارمدی
... که گفت ای مرد نه خوش شو بخواندن
نه دل ناخوش کن از خسران و راندن
قبول خویش را مشمر غنیمت ...
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
... بدان دم زندگی دانم جهان را
زهی عطار در اسرار راندن
مسلم شد ترا گوهر فشاندن ...
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
... شب و روز است کارت علم خواندن
از آنجا نکتههای بکر راندن
شب و روز است تحصیل تو از جان ...
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
... آن گدایی مرا چشمی رسید
فارغ از عالم گدایی راندن
بهتر از صد پادشایی راندن
چون بود هر روز یک نانت پسند ...
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و پنجم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
... از چه در صدر ریاست آمدی
کار تو گر مملکت راندن بود
ور ره تو علم دین خواندن بود ...
عطار » اشترنامه » بخش ۳ - در ذات و صفات
... لوح چه بود راز اشیا خواندن است
گر توانی معنی آن راندن است
عشق چه بود جملگی حق دیدنست ...
عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه
... و گفت فقر سر حق است نزدیک بنده چون فقر نهان دارد امین بودو چون ظاهر گرداند اسم فقر از او برخاست
و گفت علامت صدق سه چیز است اول آنکه قدر دنیا از دل تو برود چنانکه زر و سیم پیش تو چون خاک بود تا هرگاه که سیم و زر به دست تو افتد دست از وی چنان فشانی که از خاک دوم آنکه دیدن خلق از دل تو بیفتد چنانکه مدح و ذم پیش تو یکی بو دکه نه از مدح زیادت شوی و نه از ذم ناقص گردی و سوم آنکه راندن شهوت از دل تو بیفتد تا چنان شوی از شادی گرسنگی و ترک شهوات که اهل دنیا شاد شوند از سیر خوردن و راندن شهوات پس هرگاه که چنین باشی ملازمت طریق مریدان کن و اگر چنین نه یی تو را با این سخن چه کار
و گفت ترسگاری اندوه دایم است ...
عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر بوعثمان حیری قدس الله روحه العزیز
... و گفت شوق ثمره محبت بود هر که خدای را دوست دارد آرزومند خدای و لقاء خدای بود
و گفت بقدر آنکه بدل بنده از خدای تعالی سروری رسد بنده را اشتیاق پدید آید بدو و بقدر آنکه بنده از دور ماندن او و از راندن او می ترسد بدو نزدیک شود
و گفت بخوف محبت درست گردد و ملازمت ادب بر دوست مؤکد گردد و گفت محبت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بود جز محبوب محو گرداند ...
عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوعلی دقاق رحمةالله علیه
... و گفت هر که نیت مخالفت پیر کند بر طریقت بنماند و علاقه ایشان بریده گردد هر چند در یک بقعه باشند و هر که صحبت پیری کند آن گاه بدل اعتراض کند عهد صحبت بشکست و توبه بروی واجب شد با آنکه گفته اند حقوق استاد را توبه نباشد
و گفت ترک ادب درختی است که راندن بارآرد هر که بی ادبی کند بر بساط پادشاهان بدرگاه فرستند و هر که بی ادبی کند بر درگاه باستوربانی فرستند
و گفت هرکه با او صحبت کند بی ادب جهل او او را بکشتن سپارد زود ...
بهاء ولد » معارف » جزو اول » فصل ۲۲
... اکنون بنشینم سره سره نظر می کنم تا نغزی های تو را ای الله می بینم و عشق من از دیدن تو فزون می باشد و می بینم که الله بر من پاره پاره خود را جلوه می دهد گفتم که ای الله از دور یعنی از عالم غیب تجلیت و طلعتت چنین خوب و شیرین است تا از نزدیک لطف تو چگونه باشد
باز می دیدم که اجزای کالبد من و از آن همه عالم و همه اندیشه ها گویی که همه عقل و حیات دارند که چنین فرمان بردارند و در تغیر و تبدل و فرمانبرداری الله در عمارت و ویرانی و این ادراک من آواز و بیان حیات و عقل ایشان است لاجرم در عشق الله همه اجزا از اجزای من مست می شوند و خوش می شوند چنانک در وقت راندن شهوت همه اجزا خوش شوند
باز هر حکمتی چون کف را ماند که از من برآید و بیفتد و وقتی که از الله اندیشم می بینم که الله این حالت مرا چگونه هست می کند و بدید می آرد اکنون ای حالت من و ای روح من همچنان سجده کنان افتاده باشید مر الله را ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - ایضا له
... در حضرت رفیع تو چون از من وضیع
لایق نبود راندن از سوزیان سخن
اینک ز بهر رسم ثنا از طریق عجز ...
کمالالدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضاً فی هجو شهاب الدّین عمر اللنبانی (مثنوی)
... آن بغا و خسیسک و زن غر
نه روا باشد این سخن راندن
سایه دیو را عمر خواندن ...