گنجور

 
۱۳۰۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۴ - در جواب قصیده یکی از شعرا

 

... گفته تو جواب آن گفتست

کآب بهتر هزار بار ز می

معجز نظم دیده ام تا تو ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۷ - مدیح سلطان مسعود

 

... کس ار به پارسی و تازی امتحان کردی

مرا مبارز میدان امتحان شدمی

گلی شکفتی از بخت هر زمان تازه ...

... چه گفت چرخ اگر عزم او نکردی عون

ز بار حلمش من چون زمین گران شدمی

چه گفت عدلش کس خلق را ندیدی شاد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۱ - مدح علی خاص

 

... ز دام عشق به دست آمده شکار تویی

چو جویبارست از اشک دیده من زانک

به قد بر شده چون سرو جویبار تویی

مباد عمر من و روزگار من بی تو ...

... چو جان و دیده و دل ملک را به کار تویی

بزرگ بار خدایا گر افتخار کنی

تو را سزد که سر اهل افتخار تویی ...

... به نام و زور خداوند ذوالفقار تویی

جهان نبیند و همچون غبار پست شود

چو دید مرد مبارز که در غبار تویی

پلنگ وار گهی در دم مخالف ملک ...

... به فضل خویشم سیراب کن خداوندا

که تشنه مانده ام و ابر تندبار تویی

غرض چه گویم دانی همی به حاصل کن ...

... مباد هرگز ایوان خسرو از تو تهی

که فرو زینت ایوان به روز بار تویی

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۶ - در مدح سلطان مسعود

 

... زآن پس که بر آنچه گفته بودی تو

صد بار خدای را گوا کردی

در آب دو دیده آشنا کردم ...

... اندر کف بخت کیمیا کردی

شاهی که غبار مرکب او را

در دیده عمر توتیا کردی ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۳ - شکوه از پیری

 

... تخم رنجی و بیخ اندوهی

شاخ دردی و بار تیماری

روی را خاک و کام را زهری ...

... به چنین پند نغز بگزاری

پس گرانباری و گناه تو را

توبه آرد همی سبکباری

مرد مردی اگر بر این توبه ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - شکوه

 

... بسزا هر زمانت بستوده ست

صلت و خلعت مرا هر بار

از همه کس تمامتر بوده ست

چون که این بار و بر و احسانت

مر مرا هیچ روی ننموده ست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - مدیح

 

... که مرا اصل زندگانی اوست

یاد پشتم ز بار رنج دو تاه

گرنه در مهر تو دلم یکتوست ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - ستایش

 

ای بزرگی که باغ رادی را

شاخ بأس تو فتح بار آورد

تیغ تیز تو در مصاف عدو ...

... عادت و رسم ذوالفقار آورد

کف بارنده مبارک تو

جود را موسم بهار آورد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری

 

ابرم که همی ز دریا بردارم

وآنگاه همی به دریا بر بارم

از خواجه عمید همی گیرم ...

... در ره همی نیابم تا یک ره

بر صد هزار حیله دهد بارم

دورم چرا کند که نه من جغدم ...

... وآن صورت لطیفش بنگارم

هر گه که بار بدهد بنشینم

با صورتش غم دل بگسارم ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - بهار نو

 

... ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر

پیدا شده در گیتی کار نو و بار نو

لشکر همه او نعمت چشم پرودست پر ...

... در باغ شرف رسته از ملک تو شاخ نو

چیده کف اقبالت از نصرت بار نو

رسم است به بار شه خاصه به چنین ملکی

از سعد فلک را هست پیوسته نثار نو ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - مدیح خواجه ابوالفتح

 

... آنچه می بایدم بفرمایی

از تنم بار رنج برداری

وز دلم زنگ ننگ بزدایی ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - فرامش گشت رسم شادمانی

 

... درآمد بازگشت و اندر آمد

چه خواهی کرد این بار از زبانی

چرا نالم چرا باشم هراسان ...

... که زایل گردد از من ناتوانی

بیابم همت خویش ار به یکبار

نخواند بخت بر من لن ترانی ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - شکران

 

... بر من ای سر به سر همه احسان

بار احسان خود گران کردی

دایم از عمر شادمان بادی ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - مدح ابوالقاسم دبیر

 

... پس بشستن قبا دهد ناچار

نرسد چند گه به خدمت بار

چون بدانند علت تأخیر ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید

 

... رفتم اینک به سوی چالندر

تا کی آیم به شهر بار دگر

رنج بر خویشتن کنم کوتاه ...

... گویی آید ز آسمان به زمین

مطربانی چو باربد زیبا

چنگ و بربط چغانه و عنقا ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی

 

... برکند لحظه ای به لحن هوا

باربد زخم و سرکش آوازست

شادی افزای و رنج پردازست ...

... بر کف دست همچو آبله ای

کس نکردی ز بار او گله ای

عامل سرسنی ازو بر خورد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

... تا کی برآزماییم ای دوست نیک نیک

تا چند برگراییم ای یار بار بار

گل گل فتاده بر دو رخ من رده رده ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

... من از روی تو چون زرد شد چمن

گل و لاله سوری چینم ز بار

نه چون قد تو سروی به بوستان ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۱۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

... دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد

آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس ...

... منمای مرا رنج و مکن بر تن من جور

کز جور تو و رنج تو تن گشت گرانبار

باشد که من از جور تو در پیش شهنشه

جامه بدرم روز مظالم به گه بار

تاج ملکان خسرو مسعود براهیم ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۲۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

... ز اندوهت گران شد جان چو از عشقت سبک دل شد

تو بر دل نه کنون سختی هلا از بار جان ای جان

ز هجرت جان همی نالد ز تو یاری همی خواهد ...

... خرد در باغ مدح او چو برگردد تماشا را

رسیده میوه ها چیند ز شاخ و بار جان ای جان

ز مهرش جان چو گلزاری شده زو زندگانی خوش ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۵۵