ای بزرگی که پایه قدرت
همچو خورشید بر فلک سوده ست
مفلس از جود تو غنی گشته ست
رنجه از جاه تو برآسوده ست
صیقل عدل تو به تیغ هنر
از جهان زنگ جور بزدوده ست
هر که او تخم خدمتت کشته ست
جز بزرگی و جاه ندروده ست
نیست پوشیده حال بنده تو را
که تنش چون زغم بفرسوده ست
عمر شیرین به باد بر داده ست
دل مسکین به درد پیموده ست
به همه وقت بی گمان بر من
دلبر مهربان ببخشوده ست
تا بتازی و پارسی طبعم
بسزا هر زمانت بستوده ست
صلت و خلعت مرا هر بار
از همه کس تمامتر بوده ست
چون که این بار و بر و احسانت
مر مرا هیچ روی ننموده ست
یا ببرده ست از میان خازن
یا خداوند خود نفرموده ست
تا مرا دشمنست گشت فلک
کوششم در زمانه بیهوده ست
باد عمرت فزوده در دولت
که به تو عمرها بیفزوده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
محتشم زاد و محتشم دوده ست
به همه وقت محترم بوده ست
هر کجا عدل روی بنمودهست
نعمت اندر جهان بیفزودهست
گفت هیهات این چه بیهوده ست
هر که گفته ست باد پیموده ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.