گنجور

 
۱۳۰۲۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - دزد خانه

 

... چو عمری با عدوی نفس ماندیم

ز غفلت زیر بار عجب رفتیم

ز جهل این بار را با خود کشاندیم

نداده ابره را از آستر فرق ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر

 

... من نمیگویم که کاری داشتم

یا چو تو بر دوش باری داشتم

میروم فردا من از خانه برون ...

... باز کردم هر سه را امروز مشت

برگرفتم بار دزدیشان ز پشت

بانگ زد خادم بر او کی خود پرست ...

... خواجه مهمانست صاحبخانه اوست

دوش یک من هیمه را باری نوشت

خوشه ای آورد و خرواری نوشت ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - دیدن و نادیدن

 

... که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن

همیشه بار جفا بردن و نیاسودن

همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن ...

... ز خون دویدن و از اشک چشم غلتیدن

ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری

ز خاک صبر و تواضع ز باد رقصیدن ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - زاهد خودبین

 

... خار دل سوخته کندن خوش است

پیر بدان لابه نداد اعتبار

گریه همی کرد چو ابر بهار ...

... عجب سمند تو شد و تاختی

رفتی و بار و بنه انداختی

دامنت از اخگر پندار سوخت ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۶ - سپید و سیاه

 

... ز برگهای درختان سبز پرده کشید

ز جویبار بمنقار خویش آب ربود

بباغ کرد ره و میوه ای ز شاخه چید ...

... طعام داد و نوازش نمود و ناله شنید

ببرد آنهمه بار جفا که تا روزی

ز درد و خستگی و رنج دردمند رهید ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - سرود خارکن

 

... ز بازوی خود خواه برگ و نوا

ترا برگ و توشی در انبار نیست

همی دانه و خوشه خروار شد ...

... غنیمت شمر جز حقیقت مجوی

که باری است فرصت دگر بار نیست

همی ناله کردی ولی بی ثمر ...

... دریغا که شاگرد هشیار نیست

ترا بار تقدیر باید کشید

کسی را رهایی از این بار نیست

بدشواری ار دل شکیبا کنی ...

... گل است اینکه داری بکف خار نیست

ز آزادگان بردباری و سعی

بیاموز آموختن عار نیست ...

... ترا با فلک دست پیکار نیست

به جایی که بار است بر پشت مور

برای تو این بار بسیار نیست

نشاید که بیکار مانیم ما ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - سعی و عمل

 

... بزحمت خویش را هر سو کشیدی

وزان بار گران هر دم خمیدی

ز هر گردی برون افتادی از راه ...

... چرایی فارغ از ملک سلیمان

مرا در بارگاه عدل خوانهاست

بهر خوان سعادت میهمانهاست ...

... چرا باید چنین خونابه خوردن

تمام عمر خود را بار بردن

رهست اینجا و مردم رهگذارند

مبادا بر سرت پایی گذارند

مکش بیهوده این بار گران را

میازار از برای جسم جان را ...

... نیفتد با کسی ما را سر و کار

که خود هم توشه داریم و هم انبار

بجای گرم خود هستیم ایمن ...

... گرت همواره باید کامکاری

ز مور آموز رسم بردباری

مرو راهی که پایت را ببندند ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - شکسته

 

... در تو زشتی را مسلم کرده اند

گفت بهر بردن بار قضا

عاقلان پشت از ازل خم کرده اند ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست

 

... زحمت ما زحمت بی مدعاست

از غم باران و گل و برف و سیل

قامت دهقان بجوانی دوتاست ...

... آنچه رعیت شنود ناسزاست

چند شود بارکش این و آن

زارع بدبخت مگر چارپاست ...

... مرد غنی با همه کس آشناست

بار خود از آب برون میکشد

هر کس اگر پیرو و گر پیشواست ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر

 

... خواجه شد در دام مهرش پای بند

دل ز کسب و کار خود یکباره کند

در کنار او نشستی صبح و شام ...

... شد بزیر آهسته از بام بلند

موش در انبار شد دهقان کجاست

بیم طوفانست کشتیبان کجاست ...

... زانکه جیب خویش را میخواست پر

دزد بار خویش بست و شد روان

خانه خالی بماند و پاسبان ...

... گشت یکساعت برای موزه ای

کرد از انبار و از مخزن گذر

نه اثر از خشک دید و نه ز تر ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - عمر گل

 

... مرا باید دگر ترک چمن گفت

گل پژمرده دیگر بار نشکفت

ترا خوش باد با خوبان نشستن ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - غرور نیکبختان

 

... شده ژولیده ز انده پر و بالم

غبار آلوده ام از پای تا سر

بخون آغشته ام از پنجه تا پر ...

... چو روزی و شبی بگذشت زین کار

بیامد طایر دولت دگر بار

خریده دل برای مهربانی ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - فرشتهٔ انس

 

... از آن حریر که بیگانه بود نساجش

هزار بار برازنده تر بود خلقان

چه حلیه ایست گرانتر ز حلیت دانش ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - قدر هستی

 

... من که آزاد و خوش و سرسبزم

پشتم از بار حوادث خم نیست

دولت آنست که جاوید بود ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - کارآگاه

 

... گربه چو رنجور و گرفتار شد

موش بد اندیش در انبار شد

در همه جا خفت و به هر سو نشست ...

... گربه چو دید آن ره و رسم تباه

پای کشان کرد به انبار راه

گفت بخود کاین چه در افتادنست ...

... بر همه کاری فلک افزار داد

پشت قوی کرد سپس بار داد

هر که درین راه رود سر گران ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - کوه و کاه

 

... همیشه روی تو زرد است و روزگار سیاه

مرا بچرخ برافراشت بردباری سر

تو گه باوج سمایی و گاه در بن چاه ...

... خوش آن کسی که چو من سر ز پا نمیداند

خوش آن تنی که نبردست بار کفش و کلاه

چه شاهباز توانا چه ماکیان ضعیف ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - کیفر بی هنر

 

... نه با پدر نفسی زیستم نه با مادر

عبث بباغ دمیدم که بار جور کشم

بزیر چرخ تو گویی نه جوی بود و نه جر ...

... برای تازه نهالان خسارتست و خطر

چو شاخه بار نیارد چه برگ سبز و چه زرد

چو چوب همسر آذر شود چه خشک و چه تر ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - گرگ و سگ

 

... هراس کم دلی بره جبان دارم

هزار بار گریزاندمت به دره و کوه

هزارها سخن از عهد باستان دارم ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۳۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - گل سرخ

 

... وگر نه چرا کاست رنگم ز چهر

همه زیورم را بیکبار برد

بجورم ز دامان گلزار برد ...

... چو محبوب خود را سیه روز دید

ز گلشن بیکبارگی پا کشید

مرا بود دیهیم سرخی بسر ...

... چو پیرایه ام بر کمر میزدند

بیکباره از دوستداران من

زمانه تهی کرد این انجمن ...

... مرا نیز شاداب و خشنود کن

که تا بار دیگر جوانی کنم

ز غم وارهم شادمانی کنم ...

... گر این یک نفس را شکیبا شوی

دگر باره شاداب و زیبا شوی

دهم گوشوارت ز در خوشاب ...

... چنانش سر و ساق در هم فشرد

که یکباره بشکست و افتاد و مرد

ز رخساره اش رونق و رنگ رفت ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۴۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۱ - گل و خار

 

... پژمرده خاطر است و سرافکنده و نژند

در باغ هر که را نبود رنگ و بو و بار

با من ترا چه دعوی مهر است و همسری ...

... آنساعتی که چهره گشودی عروس وار

تا درزی بهار باری تو جامه دوخت

بس جامه را گسیختم ای دوست پود و تار ...

... با جور و طعن خارکن و تیشه ساختن

بهتر ز رنج طعنه شنیدن هزار بار

این سست مهر دایه درین گاهوار تنگ ...

... شادابی تو دولت یک هفته بیش نیست

بر عهد چرخ و وعده گیتی چه اعتبار

آنان کازین کبود قدح باده میدهند ...

... گلبن بسی فتاده ز سیل قضا بخاک

گلبرگ بس شدست ز باد خزان غبار

بس گل شکفت صبحدم و شامگه فسرد ...

پروین اعتصامی
 
 
۱
۶۵۰
۶۵۱
۶۵۲
۶۵۳
۶۵۴
۶۵۵