گنجور

 
۱۲۸۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز

 

... که در درنگ یقین است و در شتاب گمان

تبارک الله از آن باره ای که نسبت کرد

تنش به کوه متین و تکش به باد وزان ...

... بره تو ابری و باشی نشسته بر بادی

کزو صنوف قضا و قدر بود باران

به دست فرخت آن آب رنگ صاعقه فعل ...

... چهار خلط بود دشمن چهار ارکان

بزرگ بار خدایا شنیده ای به خبر

که از نوایب گیتی چه دیده ام به عیان ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - ثنای ابوالرشد رشید

 

... دست خاص ملک چو ابر بهار

کرده بر باغ مکرمت باران

عمده مملکت رشید که ملک ...

... گفته و کرده تو را لایق

نص اخبار و آیت قرآن

چون کند تیز دشنه پیکار ...

... چشم او چشم نرگس از یرقان

گر ز ادبار خویش طایفه ای

به هوس گشته اند بی سامان ...

... در طرب چون جهان بپا و بمان

به سخن ابروار لؤلؤ بار

به سخا مهروار زر افشان ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۹ - مدیح ابونصر منصور

 

... وزاشکفه گونه گون گشت زمین آسمان

بتاز در مرغزار بناز در جویبار

بغلط در لاله زار بنشین در بوستان ...

... رای شرف خیزدت بر سر همت نشین

بار ثنا بایدت نهال رادی نشان

تند جهان رام شد تند مکن جان و دل ...

... اگر بنامت یکی برون خرامد به جنگ

نام تو گرداندش باری چرخ کیان

بپوشد او را ز پوست باره او را به چرم

طبع چو ماهی و گرگ جوشن و برگستوان ...

... روز نگهبان چراست بر من و شب پاسبان

همی ببارد چو ابر بر سر من هفت چرخ

هر چه بلا آفرید ایزد در هفتخوان ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰ - مدح عمادالدوله رشید خاص

 

... ز خشم تو شرری گشت آذر برزین

حشر ز جود تو خواهد سحاب لؤلؤ بار

مدد ز خلق تو جوید نسیم مشک آگین ...

... ازان به روی بهی باشد و به جسم ثمین

بزرگ بار خدایا نکو شناخته ای

که نیست یک تن چون من تو را رهی و رهین ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۱ - ستایش علی خاص

 

تبارک الله بنگر میان ببسته به جان

ز بهر خدمت سلطان سپهبد سلطان ...

... به دست قبضه آن ذوالفقار ملک ستان

چنان نمود همی خنجرش ز تیره غبار

چنانکه آتش سوزنده در میان دخان ...

... کراست چون تو خداوند در همه گیهان

بهای خویش ز تو چند بار یافته ام

گران خریدی مفروش مرمرا ارزان ...

... اگر نبودی تیمار آن ضعیفه زال

که چشمهاش چو ابرست و اشک چون باران

خدای داند اگر غم نهادمی بر دل ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۸ - ناله از بند و زندان و مدح ثقة الملک طاهر

 

... زیرا که سخت گشته ست از رنج انده این

چونان که چفته گشته ست از بار محنت آن

دانم که کس نگردد از بیم گرد من ...

... خود نیست بر قلمدان دست مرا سبیل

باری مرا اجازت باشد به دوکدان

تا دولتست و بخت که دلها از آن و این ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - در مدح سلطان مسعود

 

... ماهیست نیک روشن و رأییست بس مبین

مانند بارگیران ایام کرده داغ

اقبال را به نام بزرگی تو سرین ...

... از امن گرد ملک تو حصنی کشد حصین

از طبع بردبار تو عفو گناه را

از بیخ حلم کوهی روید همی متین ...

... بر جان او ز بیم سنانها شود سنین

نرهد ز رنج خنجرت از چند بار زه

زاید ز بیم خنجر تو دشمن لعین ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۱ - مدیح منصوربن سعید

 

... من بیفتاده ام مرا بردار

بار اندوه از تنم بفکن

خز کوفی مدار همچو پلاس ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۸۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۴ - درود بر خواجه احمد بن حسن

 

... وی کریمی و جود را مسکن

نه چو لفظ تو در دریا بار

نه چو کف تو ابر در بهمن ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۱ - هم در مدح او

 

... حمل بویا مشک بودی تنگها بر تنگها

بار مروارید بودی کاروان در کاروان

تا خزانی باد سوی بوستان لشکر کشید ...

... دیبه زربفت بینی زین کران تا آن کران

از غبار باد دیناری شده برگ درخت

وز صفای آب زنگاری شده جوی روان ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۴ - در مدح

 

... تا گشت فر دولت عالی بهار تو

گویند بارور نبود سرو نیست راست

سروی تو و مصالح ملکست بار تو

در مجلس تو خون قنینه چگونه ریخت ...

... ای پر هنر سوار به میدان نام و ننگ

باد قضا شکاف ندارد غبار تو

بگذارد کار دولت و بگشاد راه دین ...

... از هیبت درنگ تو و کارزار تو

گردد به خدمت تو سر مرد بارور

صحن سرای فرخ تو روز بار تو

ای جوهر محیط شده بر عیار دهر ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۵ - مدح منصور بن سعید

 

... گر در نیا بدم خرد زودیاب تو

این بار من دعای تو قصر تو را کنم

گویم که سرمد باد جهان را تراب تو ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۷ - ستایشگری

 

... در پای شاه چین بربندی نهد گران

گر یابد از تو فرمان سالار بار تو

قیصر به خواب دید تو را در میان جنگ ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۸ - مدح یکی از شهان

 

... هنگام بزم تو شها پر زر و گوهر شد جهان

از لفظ گوهر بار تو وز دست زر افشان تو

فرزانگان در جود تو آزادگان در شکر تو ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۹ - مدح ابوسعد بابو و شرح حال خویش

 

... من چنانم در عرق چون کودکان در آبله

صحن دریا روی هامون گشته از موج غبار

یا شبه گشته به زورق های زرین سر خله ...

... صید جان دشمنانت شد به آواز اسد

تخم عز دوستانت گشت بار سنبله

تا همی نزدیک ذوق ارکان و اوزان بحور ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۰ - مدحتگری

 

... از لشکر ترک و هند و افغانان

بر باره هزار شیر نر کرده

وز بهر شکار بد سگالان را ...

... انگیخته روز معرکه ابری

بارانش ز ناچخ و تبر کرده

بر دشمن کسوتی بپوشیده ...

... نو روز خدمتت همی آید

گیتی همه پر ز بار و بر کرده

بس رود و زمین و کوه را یابی ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲ - گفتگو با خویشتن

 

... گردون تو را عیار گرفته

یک ذره بر تو بار ندیده

اعجاز گفته تو شنوده ...

... چهره ز زخم درد شکسته

قامت ز رنج بار خمیده

جان از تن تو چیست گسسته ...

... جسمت به گونه زر کشیده

ادبار در دم تو نشسته

افلاس بر سر تو رسیده ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۳ - ستایش ثقة الملک طاهر بن علی

 

... این چرخ نهال سعادتم را

برکنده و بی بیخ و بار کرده

نی نی که مزور شدم ز رنجی ...

... اقبال توام بختیار کرده

باریده دو کفت چو ابر بر من

ایام مرا بی غبار کرده

نعمت رسدم هر زمان دمادم

بر پشت ستوران بار کرده

تو با فلک تند کار زاری ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۲۹۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۴ - مدح ملک ارسلان بن مسعود

 

... باز گردد همی به عذر گناه

گاه و بیگاه زر همی بارد

تا ز تو گاه شاد شد ناگاه ...

... هین برآرای چون سپهر سپاه

از خراسان چو بار برداری

سوی ملک عراق در کش راه ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۳۰۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۱ - مدح دیگر از آن پادشاه

 

... یقین دان که افزون از آن نامدی

که در مجلس بار و خوان باشدی

رهی تو گر صد دهان داردی ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۵۵